بیماران مضطرب غالباً درگیر مشکلات بین فردی هستند که موجب تشدید نگرانی و ناراحتی آنها میشود.
نگرانی درباره روابط بین فردی یکی از شایع ترین موضوع های نگرانی برای افراد مبتلا اختلال اضطراب فراگیر مزمن محسوب می شود. درمانگر در این شرایط می تواند به بیمار کمک کند، به جای شکایت کردن و سایر راهبردهای ناکارآمد، از جرأت ورزی، مهارتهای اجتماعی (مانند پاداش دادن به دیگران در مقابل رفتارهای خوب آنها، توجه به دیگران)، حل مسئله ، گوش دادن فعال، سایر مهارتهای ارتباطی، پذیرش دیگران، مهارتهای مذاکره و مهارتهای حل و فصل تعارض ها استفاده کند.
برای مقابله با تعارضات بین فردی می توان از تکنیک های شناختی خاصی که بر چالش با تحریف های شناختی در تمام سطوح مرتبط با دیگران متمرکز هستند، استفاده کرد. درمانگر در این شرایط می تواند با الگوسازی رفتارهای بین فردی، تمرین های رفتاری و تعیین اهداف بین فردی رفتار مناسب را به او یاد دهد.
بسیاری از بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر تعارضات زناشویی زیادی دارند که بخشی از آنها به این دلیل است که این بیماران تمایل دارند رویدادهای خنثی را به صورت رویداد بالقوه خطرناک ببینند.
نگرانی مداوم در یک رابطه صمیمی منجر به تمرکز بیش از حد بر تفسیرهای منفی از حوادث خنثی مانند «او مشغول روزنامه خواندن است، پس فکر می کند من خسته کنندهام»افزایش اطمینان طلبی و رفتارهای منفعلانه و گوشه گیرانه ،مانند «بی توجهی کردن»می شود. در صورت لزوم باید همسر فرد را نیز با هدف افزایش تقویت کنندههای مثبت، افزایش رفتارهای پیگیرانه در زوجین، اصلاح طرز تفکر مشکل ساز و جلوگیری از درگیری با افکار نگران کننده، وارد فرآیند درمان کرد.
اعتقاد به واقعی بودن نگرانیها:
برخی از بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر بر این باورند که نگرانی های آنها ریشه در واقعیت دارد و ممکن است واقعا اتفاق بیفتند. این ادعا را می توان این گونه به چالش کشید که از بیمار درخواست کرد احتمال وقوع حوادث وحشتناک را برآورد کرده و با احتمالات واقعی موجود مقایسه کند. برای مثال، یک بیمار مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر با شنیدن خبر سقوط یک هوای وقوع چنین سانحه ای را برای خود، ۱۰ درصد تخمین زد. هنگامی که بیمار از احتمال واقعی سفرهای هوایی مطلع شود، به شدت تعجب خواهد کرد. بیمار خواهد فهمید که اگر هر فرد به صورت متوسط ۵۰۰۰ سال با هواپیما مسافرت کند، تنها یک بار احتمال سقوط وجود دارد. هجوم سیل آسای اضطراب به همراه احتمالات شخصی بیمار منجر به تخمین زیاد خطر می گردد. به علاوه، می توان از بیمار درخواست کرد زنجيره احتمالات را برای اتفاقات وحشتناک تخمین بزند. در اکثر مواقع این تخمین یک عدد (یااحتمال )بسیار کوچک خواهد بود، زیرا همه حوادث قبلی (که احتمال وقوع آنها نیز کم است) باید اتفاق بیفتند تا آن رویداد خاصی که مدنظر بیمار بود، به وقوع بپیوندد.
آموزش حل مسئله :
هدف اصلی افراد نگران از بین بردن بلاتکلیفی از طریق پیشبینیهای مکرر است، نه تلاش برای حل کردن مسائل و مشکل ،دو مؤلفه شناختی برنامه درمانی شامل
(۱) تمایز بین نگرانی کارساز و دردسرساز.
(۲) پذیرش بلاتکلیفی و محدودیت ها.
در حالی که ارزیابی نگرانی کارساز احتمالا منجر به شناسایی و حل مسائل واقعی میگردد، اما به دلیل ترک تاثیرات منفی، ترس از پیامدها و با تکیه بر اجتناب تجربه گرایانه نگرانی، فرد این مسائل را حل نشده باقی میگذارد.
با توجه به این شرایط، می توان آموزش مهارت حل مسئله را به عنوان بخشی از درمان در نظر گرفت .