این روزها که در خیابان قدم میزنیم، مظاهری از مناسبت روز"ولنتاین" در بیشتر مغازهها به چشم میخورد، به طوریکه گاهی احساس میکنیم عشق در هوا موج میزند.
آیا شگفت انگیز نبود اگر عشق رمانتیک تا ابد طول میکشید؟
اگر تمایل به عشق در برخی افراد شدید باشد؛ ممکن است به شکل اعتیاد درآید؟
اعتیاد به عشق، نوعی عشق بیمار گونه است که به شکل الگویی از روابط دیده میشود که با تمایلات شدید و غیرسازگارانه نسبت به پارتنر اعمال میشود. در واقع یک عشق نابالغانه که نامطمئن و کور و خارج از کنترل فرد است؛ به زندگی او رسوخ کرده و سبب نتایج منفی؛ از جمله از بین رفتن تمایل پارتنر دیگر میشود.
آیا اعتیاد به عشق یک اختلال است؟
هیچ توافقی در مورد معیارهای تشخیصی این مشکل وجود ندارد. برخی این اختلال را جزو اختلالات تکانشگری میدانند، برخی دیگر آن را جزئی از یک اختلال خلقی میبینند. برخی معتقدند جزو طیف اختلال وسواس میتواند قرار بگیرد. اما شاید بهترین توضیح در مورد این وضعیت، تفهیم آن به شکل یک پیوستگی دوطرفه باشد: با یک محور عمودی که نشاندهنده رفتارهای مرتبط به دلبستگی اولیه و یک محور افقی که نشان دهنده تکانشگری و نوجویی (novelty seeking) است. اگر فردی سطوح بالای تکانشگری و نوجویی را همراه با سطح بالای رفتارهای وابستگی(نقص در دلبستگی اولیه) داشته باشد احتمال عشق بیمارگونه یا همان اعتیاد به عشق در او بیشتر میشود.
همانطور که فرد معتاد به یک ماده وابستگی پیدا میکند و سپس با ایجاد تحمل نسبت به آن ماده، مجبور به مصرف بیشتر میگردد، در زمانهایی که مصرف به تاخیر بیفتد دچار علایم محرومیت میگردد؛ در اعتیاد به عشق نیز فرد به عشق وابسته میگردد. شخص مزبور در ابتدای یک رابطه خشنودی و رضایت زیاد و حال بسیار خوبی را تجربه میکند. ولی پس از مدتی که تجربیات، هیجان خود را از دست میدهند علائم وابستگی سبب میشود که رفتار فرد در جهت به دست آوردن هیجان اولیه تغییر کند. به همین علت معمولا در این افراد سابقه روابط کوتاه مدت رمانتیک وجود دارد. گاهی با وجودی که فرد تلاش میکند و تمایل به کنترل این نوع رفتار دارد اما موفق نمیشود، چرا که در صورتیکه در رابطهای نباشد احساس تنهایی و جدا افتادگی برایش بسیار آزار دهنده است. به همین علت به محض قطع یک رابطه، رابطه دیگری را جایگزین میکند.
به عشق در واقع نوعی دفاع در برابر رنجهای درونی(روانی) است. فرد مبتلا یک فانتزی دارد که برمبنای آن فانتزی، شخص مورد علاقهاش او را از تمام رنجها نجات خواهد داد و به هر نحوی میتواند حال او را خوب کند. به همین علت وقت و انرژی زیادی را صرف رابطه با محبوب خود میکند؛ در حالیکه سلامتی خود، خانواده و دوستانش را فراموش میکند. گویا محبوب او تنها کسی است که در تمام دنیا، میتواند موجب کاهش رنج او گردد و همه چیزهایی که آرزویش را داشته، مثل ارزش و امنیت؛ به او بدهد. این تفکر جادویی سبب میشود که فرد به رابطه بچسبد، حتی اگر رابطه دچار نقصان شده باشد.
در یک رابطه سالم، فرد به دنبال یک صمیمیت بالغانه و رشد یافته است در حالیکه یک فرد دچار اعتیاد به عشق به دنبال "یکی شدن" با پارتنر خود است.
درمان: مثل هر اختلال دیگری، قدم اول شناسایی مشکل است. شاید بهتر باشد _ اگر شما کسی هستید که روابط عاشقانه پرشور ولی کوتاهی دارید، یا در هر رابطه همیشه منتظر هستید که پارتنرتان حال شما را خوب کند_ از خودتان بپرسید آیا من یک معتاد به عشق هستم؟
بهترین روش درمان شرکت در جلسات رواندرمانی است. در روش شناختی_رفتاری روش کار به شکل چالش با افکار مخدوش در مورد عشق می باشد.
اما بهترین نوع رواندرمانی، نوع رواندرمانی تحلیلی است. در این نوع رواندرمانی، فرد با دردهای حل نشده کودکی خود روبرو میشود تا بتواند الگوی رفتاری اعتیاد به عشق را شکسته و به سمت تشکیل روابط صمیمانه واقعی پیش برود. در مرحله بعدی، توجه دقیق به نوع شخصیت پارتنرهای قبلی که فرد به سمت آنها جذب شده؛ سبب میشود الگوی تکراری تشکیل روابط شناسایی گردد.
اگر در ضمن بررسی، نشانه هایی از سایر اختلالات مثل اختلال خلقی، اختلال وسواس و یا اختلال تکانشگری یافت شد، درمان دارویی نیز صورت می گیرد.
باید توجه داشت که مراحل درمانی، مثل سایر اعتیادهای دیگر، میتواند چالش برانگیز باشد.