من چقدر بدبختم
نقش یک فرد ناتوان و درمانده را داشتن، به لحاظ درمانی معنایی قابل تامل و قابل تعمق دارد.
فردی که ناتوان است به این معنی نیست که قسمت توانمندی ندارد بلکه توانمندی اش در نقطه ای کور واقع شده است و دیگری می تواند ببیند اما برای خودش اینگونه نیست.بنابراین تفسیر درمانگر از کاری که اومیکند تنها روی نگاه خود درمانگر اثر می گذارد .
نکته قابل توجه اینجاست ،گاهی بخش های مازوخیستی مراجع ممکن است روی درمانگر اثر سو بگذارد.بدین معنی کهمراجع این حس رو منتقل می کند که درمانگر هم نمی تواند برای من کاری کند وتاثیری بر زندگی من ندارد ومن همچنان بدبختم.در این نقطه درمانگر نیز ممکن است با ناتوانی مراجع هم حسی می کند و احساس بی کفایتی کند که کاری برای این مراجع نمیتواند انجام دهد و احساس بی کفایتی کند.
اما مراجع از ترحم چه سودی می برد؟ سود اصلی و اساسی یک فرد مازوخیست میتواند همین احساس ترحمی باشد که درمانگر نثارش کرده.
-من هر چه بد بخت تر باشم در نقطه ای اخلاقی از همه بالاترم.منِ بدبخت یک ارزش می شود.گویی مظلومبودن، بدبخت بودن ، ناتوان بودن خوب است. به نوعی فضیلت برای فرد محسوب می شود. این یک پیوند در دنیای درونی است و چقدر این قسمت شبیه بخشی از فرد نارسیسیستیک است.او نیز چیزی درون خودش دارد که گویی او را از دیگری برتر می سازد.
اساسا ماروخیسم بر پایه درد کشیدن شکل میگیرد و از طرفی قرار گرفتن در وضعیت «منِ بدبخت »یک الگوی عمده ارتباطی در افراد مازوخیست است .حتی وقتی درمان خوب پیش می رود مراجع مازوخیست ناگهان act out (برون واکنشی) می کند و منطق روانی اش این است همه چیز در نهایت خراب خواهد شد و من در بدبختی خویش خواهم ماند و اصلا می خواهم در این وضعیت بمانم.حالا مراجع مازوخیست بر سر راه درمانش مانعی ایجاد کرده اما به طور ناهوشیار ایجاد کرده است.
اما موضوع مهم اینجاست . الگوی ناهوشیار مراجع مهم است توسط درمانگر درک شود.درمانگر در نظر داشته باشد در افراد مازوخیست هراسی عظیم از تنهایی و ناتوانی موج میزند از این رو برای رهایی از قید مسئولیت و تصمیمگیری میکوشند تا جزئی شوند از کل نیرومندتری که بیرون از آنها است. این کل نیرومند ممکن است خدا، تقدیر، والدین و یا درمانگر باشدزیرا «داشتن حق نابود کردن، ایجاب میکند که خود شخص نیز در معرض نابودی قرار گیرد.»«نقد کوهات به دیدگاه کلاسیکدز این بخش متبلور می شود که«قبل از هر چیزی مراجع نیاز دارد فارغ از همه مباحث تئوریک فهمیده شود»فرد مازوخیست اگر خود را مستهلک در دیگر می کند ، احساس امنیت می کند و این حس در اتاق درمان باید معتبر شمرده شود.