1339

عشق

 عشق

 حتما برای همه شما پیش آمده که در جریان یک داستان عاشقانه قرار بگیرید یا حتی خودتان درگیر یک عشق سوزان بشوید. پسر یا دختری را دوست داشته باشید که اطرافیان مثلا پدر و مادر با ازدواج شما مخالف هستند. یا طرف مشورت فردی قرار گرفته اید که عاشق است و با توجه به شناختی که از او دارید فکر نمی کنید داستان او و عشقش سرانجامی داشته باشد.

عاشق فرد مورد نظر خود را ایده ال می بیند. او همه خوبیهای جهان را در خود جمع دارد و عاشق هیچ ضعفی را به او منتسب نمی کند.عاشق نمی تواند توضیح دهد که چرا عاشق این فرد خاص شده است. چه چیزی در وجود معشوغ او را اینچنین عاشق کرده است. این دو عامل ایده آل گرایی و بی منطقی، یا ناتوانی اساس خوش بینی و اضطراب در باره آینده ارتباط است. · در بسیاری مواقع ممکن است عاشق نتواند به وصال معشوق برسد و مجبور شود از او جدا شود، در این حالت سایه این فرد ایده آل( معشوق) همیشه بر روی زندگی او سایه می افکند. او هیچ گاه با فردی واقعی در زندگی روزمره مواجه نشده است. پس اگر با فرد دیگری ازدواج کند همیشه زوج خود را با فرد خیالی و ذهنی خود مقایسه خواهد نمود. هیچگاه احساس خوشبختی نخواهد نمود و به همسر خود طعم خوشبختی را نخواهد چشاند.

کارن هورنای می‌گوید: مشکل ، عشق نیست ؛ بلکه مشکل تاکید بیش از حد بر روی عشق در زندگی است ؛

وقتی بیش از حد بر روی جنس مخالف در زندگی تمرکز صرف داریم و میخواهیم به هر ترتیبی به عشق برسیم ، حالمون خوب نیست و عشق برامون حکم ماده مخدر رو داره تا دردمونو تسکین بده.

عشق نباید دوای درد های ما باشه و اگر اینطور باشه و حتی اگر هم بهش برسیم ، مطمئنا عشق سالمی نیست و بیمار گونه خواهد بود.

در تحلیل روانی بسیاری از زنان به اینجا رسیدیم که این زنان فقط یک فکر را در سر می پروراندند :

” من باید مردی داشته باشم”

 

تعارضات حل نشده والدین و ارتباطش با ناخودآگاه عاشق شدن

زیگموند فروید میگوید زخم های روانی ما در طی تجربیات کودکی فراموش میشود اما این فراموشی به معنای حل شدنش نیست بلکه در ناخودآگاه سرکوب میشود و ناخودآگاه ما در طی زمان سعی در بازسازی صحنه دارد تا آن زخم را ترمیم کند ، یک نمونه آن را میتوان در عاشق شدن مشاهده کرد. از این رو است که زیگموند فروید ریشه بهبودی روانی و زخم های کنونی را در نخستین تجربیات تلخ کودکی آن فرد جستجو میکند ؛ تجربیاتی که فرد در خودآگاهی به فراموشی سپرده است اما در زیر لایه های ناخودآگاه روان فرد را آزار میدهد.

تعارضات حل نشده به این معنی است که شخص نمی تواند اتقافی که برایش در گذشته افتاده است را فراموش کند تا حدی که بر رفتار فعلی او تاثیر می گذارد. احساس گناه که قبلا در این کتاب در مورد آن صحبت کردیم در واقع یک نمونه عالی از تعارضات حل نشده است ؛ یعنی وقتی که احساسات انباشته شده ی شخصی از گذشته بر رفتار فعلی او تاثیر بگذارد. یکی از شکلهایی که تعارضات حل نشده باعث آن می شود وقتی است که شخصی به دنبال فردی با ویژگیهای نادرست والدینش است. پدری را تصور کنید که همیشه سرش شلوغ است و فرصت رسیدگی به دخترش را ندارد ، به احتمال زیاد آن دختر نیز به دنبال مردی پرمشغله می رود تا ثابت کند می تواند توجه چنین شخصی را به خود جلب کند.

اصل ماجرا این است که ذهن نیمه خودآگاه و ناخودآگاه تمایل دارد قولین مشابهی ایجاد کند و آن دختر را وادار کند همان باری را دوباره تکرار کند تا به خودش نشان دهد می تواند پیروز شود. ذهن نیمه خودآگاه اهمیت نمی دهد اگر شخصی مورد نظر فرد دیگری باشد ؛ همه ی چیزی که برایش مهم است این است که قوانین بازی ( بازی یکی از مفاهیم بنیادی در نظریه اریک_برن نوروانکاو است ) یکی باشد. 

دکتر مهدی قاسمی

نویسنده: دکتر مهدی قاسمی

روانپزشک و رواندرمانگر

مشاهده سایر مطالب دکتر مهدی قاسمی
نظرات کاربران
دکتر مهدی قاسمی

دکتر مهدی قاسمی

دکتر مهدی قاسمی روانپزشک و رواندرمانگر تحلیلی