دبیرستان: نیاز به پذیرش بیچون و چرا
وقتی فرزند ما تحصیلات متوسطه را پشت سر میگذارد، کمکم آثار شیوههای تربیتی ما ظاهر میشود، از آنجا که هرآنچه انتظارش را نداریم، در این دوره برایمان اتفاق میافتد، احساس گناه و حقارت به سراغمان میآید، خشمگین میشویم و حالت دفاعی به خود میگیریم. خود را در چنگ فرزندی اسیر میبینیم که آن همه برایش فداکاری کردهایم! آیا تعجبی دارد اگر بسیاری از ما، برای درمان دارویی یا روانی فرزندانمان به متخصص مراجعه میکنیم؟
اواسط و اواخر نوجوانی ناچار باید درباره آرزوهایی که تاکنون برای فرزندمان در سر پرورده بودیم کوتاه بیایم، چرا که اکنون گاه مجبور میشویم با دردسرهایی روبهرو شویم که پیش از این فکر میکردیم فقط دیگران دچارش میشوند. مثلاً شاید مجبور شویم او را نزد روانپزشک ببریم یا در بازداشتگاه به دنبالش بگردیم.
درواقع رفتار آنها چنان عجیب و دور از ذهن میشود که گویی هیچ ربطی به گذشتهشان ندارد. اما حقیقت این است که اینها همه آثار همان گذشته است. گاه در پاسخ والدینی که از تغییر شخصیت فرزندشان تعجب میکنند، میگوییم: «او همان شخص دیروزی است و یکشبه اینطور نشده است.»
در این دوره نوجوان چنان جلوهگر میشود که پیش از آن بیسابقه بوده است: شخصیتی بارزتر از خود نشان میدهد، نگرشهای بیشتری پیدا میکند و جسارتش اوج میگیرد. بااینحال نوجوانی فرایندی یکشبه نیست، بلکه بذر آن در طول زمان رشد کرده است. نوجوانی دورهای است که شخص میتواند به نیازهای برآورده نشده خود توجه کند و متأسفانه اگر تاکنون از مراقبت حقیقی والدینش برخوردار نشده باشد، احتمال آنکه از راههای ناسالم آن را جستوجو کند، بسیار است.
اگر نوجوان را در کودکی با شیوهای خشک و انعطافناپذیر بزرگ کرده باشید، باید بدانید که نوجوانی دوره درهم شکستن قید و بندهاست. از طرفی اگر در تربیت آنها بسیار سهلگیر بوده باشید و آنها خویشتنداری را نیاموخته باشند، باید انتظار داشته باشید در نوجوانی مهارگسیخته شوند و اگر در کودکی از آنها غفلت کرده و برایشان حضور واقعی نداشته باشید، در نوجوانی از ارتباط با شما خودداری خواهند کرد.
اکنون اجازه دهید به شما اطمینان دهم که هنوز دیر نشده و فرصت جبران هست. البته کار دشوارتر است، چون نوجوان حساس و محتاط است. در چنین شرایطی توصیه میشود که والدین رنجی را که از جانب فرزندشان بر آنها وارد میشود، تحمل کنند و بدانند که این شرایط خاصل دورهای است که در ارتباط اصیل و واقعی با فرزندشان کوتاهی کردهاند. والدین باید بتوانند اقرار کنند که در گذشته برای فرزندشان حضور واقعی نداشتهاند و در کنار او نبودهاند. آنها باید آماده باشند تا برای التیام گذشته از فرزند خود درس بیاموزند.
به عبارت دیگر نوجوانی دورهای است که ما ثمره سرمایهگذاری خود بر روی فرزندمان را درو میکنیم. اگر در کودکی توانسته باشیم به وجود اصیل شان گوش دهیم و جوهره وجودشان را پرورش دهیم، مشاهده توان آنها برای انجام همین کار ما را دلشاد خواهد کرد. آرزوی من این است که والدین زیادی روزی را مشاهده کنند که در آن با ورود فرزندشان به نوجوانی به او بگویند که «حالا تو بلندتر، خیرهکنندهتر و جذابتر از چیزی هستی که من میتوانستم بشوم. تو با عمق وجودت ارتباطی نیرومند داری و من از آنچه شدهای در شگفتم.»
این سالها زمانی است که باید اعتماد کنید و این آزمونی واقعی است! نوجوان شما دستخوش طوفان هیجانات است. با سرعتی خیرهکننده مراحل رشد را طی میکند، دنیای شبه بزرگسالی را جستوجو میکند، صاحب شغل میشود، تنها سفر میکند و وارد دانشگاه میشود. عاشق شدن، جدا شدن، طرد شدن و آزمودن انواع حدود فیزیکی و روانی نیز بخشی از این طوفان است، و اما بلوغ دورهای است که نوجوان بیش از هر زمان دیگری به پذیرش شما نیاز دارد.