جنگ بر سر قدرت
جنگ بر سر قدرت، وقتی در میگیرد که طرفین برای احتساب از ترس و خجالت میخواهند از آن استفاده کنند.
زن میخواهد شوهرش کاری را که او میخواهد انجام بدهد تا از نگرانی بیرون آید و مرد میخواهد زنش به او خدمت کند تا احساس #شکست خوردهها را نداشته باشد. زن و شوهر در این اوضاع میخواهند یکدیگر را هدایت کنند یا حتی طرف دیگر را مجبور کنند که تسلیم شود.
جنگ بر سر قدرت، همیشه تولید رنجش و خصومت بیشتری میکند که این بر هراس و خجالت میافزاید.
به شکلی که اغلب جنگ بر سر قدرت پیدا میکند توجه کنید.
زن: اگر این کار را بکنی من احساس (آرامش، مهر و محبت، حقشناسی، سپاسگزاری و حمایت) میکنم. اگر این کار را نکنی من احساس (تشویش، اندوه، دوستداشتنی نبودن، تحت سلطه بودن، خشم و رنجش) میکنم.
مرد: اما اگر تو مطابق میل و خواستهی خودت رفتار کنی من احساس (نابسنده بودن، بیکفایتی، اندوه، دوستداشتنی نبودن، خشم و رنجش) میکنم.
زن: اگر کاری را که من میخواهم بکنی و با این حال اینهایی را که میگفتی احساس کنی من باز هم احساس (تشویش، اندوه، سلطهجویی، خشم یا رنجش) میکنم.
مرد: تو حق نداری اینگونه احساس کنی.
زن: تو حق نداری به من بگویی که من حق ندارم اینگونه احساس کنم. اگر مرا دوست داشته باشی این کار را میکنی.
مرد: اگر مرا دوست میداشتی از من نمیخواستی چنین کاری کنم.
اگر خوب دقت کنید موضوع بر سر واکنش نشان دادن در قبال ترس و خجالت است. مهم نیست که این زن و شوهر در این بحث چه خواستهای دارند. تنها نکتهای که باید بدانید این است که زن میخواهد به شوهرش ثابت کند که او را دوست دارد تا از شدت هراس او از اینکه مبادا تنها و منزوی شود نجات پیدا کند، اما این حقیقت که زن میخواهد به شوهرش ثابت کند که او را دوست دارد، به شوهرش احساس شکست خوردهها را میدهد ــ اگر او شوهر خوبی میبود مجبور نبود که خوب بودنش را ثابت کند.
هر چه در برخورد با ترس و خجالت واکنشیتر برخورد کنید، بیشتر احساس میکنید که از همسرتان فاصله دارید. متأسفانه بخش اعظم واکنشی بودن که شما تجربه میکنید با تاریخ در ارتباط است. تألمهای کهنه تحتتأثیر تبادلهای جاری تحریک میشوند، اما خبر خوش این است که وقتی از طبیعت واکنشی بودن خود و ارتباط این واکنش با ترس و خجالت آشنا میشوید، میتوانید از رنج کشیدن فاصله بگیرید و در مقام التیام بخشیدن به یکدیگر بکوشید.