ویرانی و سقوط پرشتاب برخی از زندگیها
اگر شما یک زندگی وحشتناک و غمانگیز دارید، به نظر میرسد مخمصهای که در آن گیر افتادهاید نهتنها منحصربهفرد است، بلکه خیلی سخت میتوانید آن را در شیوههای معمول ازدواج دستهبندی کنید. اما در حقیقت یک زندگی غمانگیز بسیار شبیه به زندگی غمانگیز دیگر است. درست است که هر زندگی ویژگیهای مخصوص به خود را دارد، اما همه آنها شباهتهایی با هم دارند. این نوع زندگیها بهدنبال موضوعات یکسان و خاص هستند و اغلب قبل از سقوط رو به زوال میگذارند. این حرکت روبه پایین در اثر کمشدن ارتباطات، احساسات و نگرشهایی است که قدم به قدم این زوجها را به سمت جدایی میکشاند؛ طلاق یا زندگی غمآلود و تنها در کنار هم.
میتوان زندگی غمگین را سفری تراژیک دانست و تعیین کرد که زوجها کجا و چرا اشتباه کردند. با دانستن اینکه چگونه زندگیها از هم میپاشند، ممکن است زوجها بتوانند دوباره به شادی گذشتهشان برگردند و بفهمند چه زمانی و در اثر چه عواملی زندگیشان به این حالت درآمده است.
چهار عنصر مخرب اولین سراشیبی و سقوط پرشتابی که زوجها با آن مواجه میشوند و زندگیشان بهسرعت رو به نابودی حرکت میکند.
این روشها که از کمخطرترین آنها شروع و به خطرناکترین آنها ختم میشود عبارتاند از:
۱)انتقاد
۲) تحقیر،
۳)حالت تدافعی
۴)پرهیز از همکلامی.
وقتی این رفتارها بیشتر میشوند، حس منفیگرایی و کشمکش در زندگی زن و شوهر افزایش مییابد و سرانجام به جایی میرسد که برای مصالحه بین خودشان تلاش نمیکنند. گویی ناشنوا میشوند و به حرف یکدیگر گوش نمیدهند و همدیگر را درک نمیکنند. وقتی هر یک از این عناصر از راه میرسد، راه را برای ورود عنصر بعدی هموار میکند و آرام آرام و بیسروصدا این چهار عنصر زندگی را فرامیگیرند و همه تعهدات میان زن و شوهر به فراموشی سپرده میشوند.
اولین عنصر مخرّب: انتقاد
در نگاه اول تفاوت چندانی بین شکایت کردن و انتقاد نیست. اما انتقاد یعنی حمله به شخصیت و خصوصیات یک فرد (به جای توجه به یک رفتار خاص آن فرد) که اغلب با سرزنش همراه است.
«تو همیشه همین کار را میکنی؛ در مورد خودت و نیازهایت کمی فکر کن» در این جمله عملکرد فرد موردتوجه قرار نمیگیرد، بلکه شخصیت او را مورد حمله قرار میدهد و مورد سرزنش قرار می دهد»
از آنجا که زوجهای اندکی میتوانند بهطور کامل انتقاد از یکدیگر را کنار بگذارند، اولین عنصر مخرّب، یعنی انتقاد اغلب حتی در ازدواجهای سالم هم راه مییابد. یک دلیل آن است که انتقادکردن از کسی فقط یک قدم تا شکایتکردن فاصله دارد، درحالیکه شکایت کردن در واقع یکی از سالمترین فعالیتهایی است که در زندگی اتفاق میافتد. نشان دادن عصبانیت و توافق نداشتن (که نشانگر شکایت فرد است) بهندرت خوشایند است ولی باعث میشود زندگی در طولانیمدت قویتر شود.
مشکل وقتی شروع میشود که شما حس کنید شکایت شما دیگر مورد توجه قرار نمیگیرد (حتی اگر آن را بهطور واضح هم نگفته باشید) و همسرتان به روش قبلیاش ادامه میدهد. با گذشت زمان، حس میکنید شکایتهای شما موجب جنگ و دعوا و نزاع میشود. هر بار که گله و شکایت میکنید بیشتر در غم و ناراحتی فرو میروید و شکایتها حلنشده باقی میمانند. سرانجام به سرزنشکردن همسرتان روی میآورید و از شخصیت او انتقاد میکنید به جای آنکه کار او را مورد توجه قرار دهید. یا وقتی شکایت نمیکنید و آنها را در خود میریزید یک روز سر باز میکنند و بهصورت رگباری از عیبجوییها و انتقادها بیرون میریزند.
ممکن است در ابتدا برایتان مشکل باشد که بین گله و شکایت و انتقاد فرق بگذارید. بهعنوان یک قانون کلی، انتقاد شامل سرزنش و حمله به شخصیت فرد و تهمت میشود، درحالیکه گله و شکایت یک نظر منفی در مورد چیزی است که شما بهنحوی دیگر آن را میپسندید. به زبان سادهتر، گلهها و شکایتها میتوانند با لغت «من» و انتقادها با لغت «تو» آغاز شوند.
برای مثال: «من میخواهم همین حالا کار شستوشوی رختها تمام شود تا بتوانم قبل از بستهشدن فروشگاه به خرید برسم.» این یک شکایت است.
اما اگر بگویید: «باید همین حالا رختشویی را تمام کنی، میدانی که من میخواهم به خرید بروم.»
تفاوت بین این دو به نازکی یک مو است، اما شنیدن گله و شکایت بسیار آسانتر از شنیدن انتقاد است. انتقاد بیش از گله و شکایت همسرتان را در لاک دفاعی فرو میبرد.
«تو از آن دسته افرادی هستی که همیشه دنبال اشتباهات هستند.» از معمولترین شکلهای انتقاد این است که به صراحت طرف مقابل خود را مورد قضاوت قرار دهید: «تو باید بدانی که بهتر است چراغ روی بالکن شبها روشن باشد» «باید از حرفهایی که به او زدی خجالت بکشی.» لغت «باید» پیامی قدرتمند به طرف مقابل میفرستد. وقتی از این لغت استفاده میکنید، میتوانید ببینید که بهوضوح همسرتان با شما مخالفت خواهد کرد.
یکی دیگر از معمولترین انواع عیبجویی و انتقاد، گفتن یک لیست بلندبالا از شکایتها و گلههاست. می توان آن را «فهرست زبالهها» نامید، چون شما ناگهان همه نکات منفی باورنکردنی را بهخاطر میآورید. برای مثال میگویید:
«وقتی با تو حرف میزنم به حرفم گوش نمیدهی، دست مرا نمیگیری.
از تو خواستم در کارها به من کمک کنی، ولی این کار را انجام نمیدهی.
هیچ خوشیای در زندگی ندارم.» چنین لیست طولانی از گلهها و شکایتها تأثیری چون انتقاد و عیبجویی دارد، زیرا بسیار خردکننده و پایمالکننده شخصیت است.
نوع دیگری از انتقاد (عیبجویی) متهمکردن همسرتان به تحقیر شماست.
«من به تو اطمینان کردم که توازن را در دفترچه بانکی رعایت میکنی و تو مرا مأیوس کردی!
چطور توانستی این کار را با من بکنی؟ بیتوجهی تو مرا شگفتزده میکند!»
با گفتن عبارتهای فراگیر و جهانشمولی چون:
«تو هیچوقت» یا
«تو همیشه»
در دام عیبجویی گرفتار میشوید.
تفاوت بین شکایت و انتقاد چیست؟
شکایت، توصیفی از عصبانیت، ناخشنودی، پریشانی یا دیگر نکات منفی است.
برای مثال: «من خیلی ناراحت میشوم که تو اصلاً در مورد کارهای روزانهام از من سؤال نمیکنی و تمام مدت شام در مورد کارهای روزانه خودت صحبت میکنی.»
انتقاد و عیبجویی کمتر به جزئیات توجه میکند و بیشتر کلی است و در آن سرزنش وجود دارد.
برای مثال: «تو هیچوقت علاقهای به کار من نشان نمیدهی و اصلاً به آن بیتوجهی.»
بهخاطر داشته باشید زمانی که از موضوعی شکایت میکنید همان عمل را موردحمله قرار میدهید (یا کمبود انجام یک عمل را)، ولی زمانی که از کسی عیبجویی میکنید، به شخصیت فرد حملهور میشوید.
شکایت: من انتظار دارم تو بعد از کارت بلافاصله به خانه بیایی. وقتی این کار را نمیکنی، من فکر میکنم بیشتر دوست داری با دوستانت بیرون بروی تا با من وقت بگذرانی.
انتقاد و عیبجویی: متنفرم از اینکه مثل انسانهای بیتوجه باشی و هنگامی که میخواهی دیر به خانه بیایی به من زنگ نزنی. همیشه مرا منتظر میگذاری. بیشتر حواست به دوستانت است تا به زندگیمان.
اگر این توصیف از عیبجویی شما را به یاد زندگی خودتان انداخت، بدانید که اصلاً تنها نیستید و خیلیها در زندگیشان این مشکل را دارند. حرکت آرام از شکایت به سمت عیبجویی خیلی معمول است. برای برخی افراد، عیبجویی خیلی طبیعی است و آنها بهراحتی از گله و شکایت کار را به حمله به شخصیت طرف مقابل میرسانند. مثلاً رؤسایی که میگویند:
«تمرکز کافی بر کارت نداری.»
به جای آنکه بگویند:
«در یادداشتهایت خیلی به جزئیات نپرداختهای.»
و همسرانی که میگویند:
«تو نمیتوانی حمام را تمیز نگه داری؟ میتوانی؟»
به جای آنکه بگویند:
«میتوانی لطف کنی و در خمیردندان را ببندی.»
منتقدانه برخورد کردن اصلاً به معنای بد بودن نیست. انتقاد کردن میتواند بدون غرض شروع شود و اغلب در یک محدوده مشخص باقی میماند و عصبانیت را برطرف نمیکند. اما درعینحال میتواند یکی از مخرّبترین مکانیزمهای شخصی نیز باشد که هر فرد آن را به ارث برده باشد.
مشکلات زمانی اتفاق میافتند که فراگیر شوند یا یکی از همسران به آن حساسیت بیشازحد نشان دهد، که در این صورت موجب تخریب زندگی میشود. وقتی این اتفاق میافتد، یعنی باقی اتفاقات در راه هستند و شما در زندگیتان گرفتار مشکلات بسیار خواهید شد.
دومین عنصر مخرّب: تحقیر
آنچه تحقیر را از انتقاد جدا میکند تمایل به توهین و سوءاستفاده روانی از همسرتان است. شما با جملات زشت و لحن بیادبانه توهین را چون تیری زهرآگین به قلب همسرتان فرو میکنید. استفاده از کارها و جملات توهینآمیز افکار منفی درباره همسرتان را شکل میدهد، اینکه او احمق است، تنفرانگیز است، نمیفهمد و مسخره است. به حالت مستقیم یا زیرکانه، این پیغام همراه با انتقاد به طرف مقابل منتقل میشود.
در ابتداممکن است نزاع زوج بر سر مسائل دیگر مثلا عادات خرجکردن باشد. اما وقتی که این مشکل حلنشده باقی می ماند و پیشرفت می کند، عصبانیت آنها گسترش یافت و به دیگر بخشهای ارتباطی آنها هم سرایت می کند. وقتی این اتفاق افتاد آنها دیگر نمیتوانند یکدیگر را تحسین کنند و اولینباری را که عاشق یکدیگر شده بودند، به فراموش می سپارند. در نتیجه بهندرت از محاسن یکدیگر تعریف میکنند، جذب هم میشوند و یکدیگر را ستایش میکنند.
تحقیر به مشخصه بارز رابطه آنها تبدیل می شود، و زندگی آنها رو به تزلزل و سقوط می رود.
زمانیکه تحقیر و توهین باعث فراموششدن رابطه شما میشود، همه صفات مثبت همسرتان را فراموش میکنید و در نهایت، حس ناراحتی و آشفتگی به شما روی میآورد، تا جایی که حتی نمیتوانید یک صفت یا عملکرد مثبت از همسرتان را بهخاطر بیاورید. این زوال ناگهانی تمجید و تحسین شما از یکدیگر مهمترین دلیلی است که تحقیر و توهین میبایست از زندگی شما حذف شود.
برای مثال به گفتوگوی زیر توجه کنید.
ـ خب، حالا نظرت در مورد من چیست ؟
ـ من همیشه از تو شکایت میکنم و تو هیچوقت گوش نمیدهی. ما نیاز داریم پول پسانداز کنیم و نمیتوانیم از زیر بار آن شانه خالی کنیم. ما به مسافرت احتیاج داریم. اما متأسفانه تو بهراحتی آنها را نشنیده میگیری. اینطور نیست؟
ـ اگر تو مقداری بیشتر در مورد پساندازمان دقت کنی، ممکن است من هم بیشتر به حرفهایت گوش کنم.
ـ من مراقب پساندازمان هستم. اگر تو پول بیشتری فراهم کنی، لازم نیست من خیلی برای پساندازمان نگران باشم.
– خب، نمیدانستم با یک پرنسس ازدواج کردهام.
_ خب، من هم نمیدانستم با یک ورشکسته ازدواج کردهام.
تشخیص اینکه شما و همسرتان دارید یکدیگر را تحقیر میکنید، خیلی آسان است. معمولترین علائم عبارتاند از:
توهین و نامگذاشتن روی یکدیگر. این تیرهای زهرآگین را نمیتوان فراموش کرد؛ کلماتی چون احمق، بیشعور، چاق، نادان، زشت.
برخی زوجها ناپختهترند و عدهای دیگر خلاقتر، ولی به هر حال نتیجه یکسان است. در زندگی لغاتی نظیر اینها خطرناکاند و باید کنار گذاشته شوند.
شوخیهای خصمانه
گاهی تحقیر در پوششی از شوخی و #کمدی قرار میگیرد. استهزاء. این هنر تحقیر کردن زیرکانه است. کلمات و جملات یا عملکرد همسران باعث شوخی و تمسخر یکدیگر میشود و نشان میدهد زن یا شوهر مورد احترام نیست. برای مثال بعد از آنکه شوهر به زن میگوید: «من واقعا نگران تو هستم.» او با حالت مسخره میگوید: «البته تو همیشه نگران من هستی.»
قربانی معصوم
سومین عنصر مخرّب: حالت تدافعی
زمانیکه تحقیر وارد خانه می شد، زندگی بد و بدتر می شود. دلیل آن هم این است که سومین عامل مخرّب، یعنی حالت تدافعی به دنبال تحقیر وارد می شود. وقتی هر یک از زوج ها رفتار اهانتآمیز داشته باشد، طرف مقابل با حالت تدافعی جواب میدهد، که این خود، اوضاع را بدتر میکرد. اینجاست که هر دو حس میکنند به دست دیگری قربانی شدهاند و هیچیک از آن دو مسئولیت قبول نمیکند تا اوضاع را درست کند. در نتیجه هر دوی آنها خود را بیگناه میدانند.
خیلی راحت میشود فهمید چرا این اتفاق رخ می دهد. اگر شما را با توهین بمباران کنند، طبیعیترین حالت آن است که در برابر حملات، حالت دفاعی به خود بگیرید:
«مرا تنها بگذار. از من چه میخواهی؟ من هیچ کار اشتباهی انجام ندادهام.» این یک عکسالعمل طبیعی است، درست مثل وقتی که در نزدیکتان یک صدای بلند میشنوید یا دست کسی نزدیک صورت شما میشود.
حقیقت این است که حالت تدافعی یک واکنش قابل درک در برابر امکان موردحمله قرار گرفتن است. «قربانی» اصلاً اشتباه نمیکند که حالت تدافعی به خود میگیرد. اما جملههای تدافعی و فکری آنها به یکدیگر باعث افزایش مشاجره و نزاع میشود، نه حل مشکل. اگر شما حالت تدافعی بگیرید (حتی وقتی حس میکنید واقعا کارتان درست است) یک مشکل دیگر به زندگیتان اضافه میکنید.
گاهی افراد از حالت تدافعی خود آگاهی ندارند، بهویژه وقتی که همسرشان تلاش میکند با آنها ارتباط برقرار کند. بازیکردن نقش قربانی معصوم به اشکال گوناگون صورت میپذیرد و نیاز به هوش و زیرکی بیشتری دارد. اگرچه حالت تدافعی پاسخ طبیعی در برابر تحقیر است، افرادی هستند که به این وضعیت با انتقاد متقابل پاسخ میدهند، یا آنها هم شکایت میکنند اما بدون اثر. اگر شما و همسرتان اغلب رفتار تدافعی میگیرید، سومین عامل مخرّب وارد زندگیتان شده است. بهخاطر داشته باشید که اگرچه حالت تدافعی را بهوضوح میتوان دید، اما در اصل تلاشی است برای محافظت از خود و دور کردن حمله انجامشده. این اصلاً بدان معنا نیست که شما و همسرتان انسانهای بدی هستید یا قصد دارید آگاهانه رابطهتان را خراب کنید. پس از آشنایی با علائم حالت تدافعی در شکلهای مختلف، شما میتوانید آنها را تشخیص دهید و بفهمید چه زمانی در بحثها و مشاجراتتان حالت تدافعی دارید.
اگر همسر شما شکایت کند که خانه همیشه کثیف است، شما پاسخ خواهید داد که مشکل از شما نیست، زیرا شما نمیتوانید همه کارها را انجام دهید. اگر همسرتان بر سر شما فریاد بزند که چرا لباسهایش را نشستید شما هم در پاسخ فریاد میزنید من هیچوقت تعهد ندادهام این کار را انجام دهم. اگر همسرتان به شما بگوید در مهمانی با حرفهایی که زدید، احساساتش را جریحهدار کردهاید، شما پاسخ خواهید داد که چیز بدی نگفتهاید.
چهارمین عنصر مخرّب: پرهیز از همکلامی
در این مرحله زوج برای اینکه حملههای همسر را مورد توجه قرار ندهد پاسخدادن را متوقف کرده و حتی حالت تدافعی در برابر او را هم کنار می گذارد.
زمانیکه مرد دیگر به حرفهای همسرش گوش نمیدهد، روابطشان دیگر بهسختی قابل بازسازی است. به جای بحث کردن در مورد موضوعات مختلف، همه بحثهای آنها با فریاد کشیدن بر سر یکدیگر خاتمه می یابد.
«تو هیچوقت هیچ کاری نمیکنی»، «فقط همینجا مینشینی»
«انگار با دیوار حرف میزنم.»
گاهی مرد هیچ عکسالعملی در برابر این انتقادها نشان نمیدهد. در مواقع دیگر هم یا شانههایش را بالا میاندازد یا سرش را تکان میدهد و میگوید:
«من نمیتوانم همهجا با تو باشم، تو همیشه درست میگویی.» این پدیده معمولاً وقتی رخ میداد که وی اتاق را ترک میکرد. پرهیز مرد از بحث باعث وارد شدن چهارمین عنصر مخرّب، یعنی «پرهیز از همکلامی» در زندگی آنها میشد.
پرهیز از همکلامی اغلب وقتی اتفاق میافتد که زوجها در حال گفتوگو هستند. افرادی که از همکلامی طفره میروند خودشان را مثل یک دیوار آجری میکنند. معمولاً برخی از افراد وقتی به حرف کسی گوش میدهند با گفتن «آها» یا «هوم» به گوینده میفهمانند که به حرفهایش گوش میکنند. اما پرهیزکنندگان از همکلامی این پیام را نمیدهند و آن را با سکوت، مانند دیوار، جایگزین میکنند.
وقتی ما با این دسته از افراد مصاحبه میکنیم اغلب شکایتشان این است که آنها تلاش میکنند خنثی و خونسرد برخورد کنند نه اینکه همهچیز را بدتر کنند. به نظر نمیرسد بفهمند که پرهیز از سخن گفتن خودش عملکردی پرقدرت است و تأثیر بدتری دارد و نشاندهنده عدم رضایت، سردی و بیاحساسی و خودبینی است. خیلی ناراحتکننده است با کسی حرف بزنی که از صحبت کردن با تو پرهیز میکند.
این درست است که مردها در برابر زنها بیشتر این حالت را میگیرند تا زنها در برابر مردها. اغلب مردها وقتی همسرشان با آنها صحبت نمیکند، برانگیخته نمیشوند. اما مردان وقتی این کار را با همسرانشان انجام میدهند، ضربان قلب خانمها بهطور چشمگیری بالا میرود. بهعلاوه، اغلب افرادی که از همکلام شدن پرهیز میکنند (حدود ۸۵ درصد آنها) مرد هستند! پس این مشکلی است که اغلب خانمها با شوهرانشان دارند.
برخی از این افراد وقتی همسرشان از دست آنها ناراحت میشود، هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند. عدهای دیگر به غرغرهای کوتاه مشغول میشوند یا سریع موضوع را عوض میکنند. در برخی موارد، افرادی که از همکلامی میپرهیزند سعی میکنند خود را از محل نزاع دور کنند. اما شیوه این افراد هرچه باشد، پیام آنها به همسرانشان یکسان است و آن این است که:
«من به تو اهمیت نمیدهم و هیچ ارتباط معناداری با تو برقرار نمیکنم.»
اگر زوجها هنگام اختلاف از برقراری ارتباط خودداری کنند، التیام و بهبود زندگی مشترک بعید بهنظر میرسد.
چهارمین عنصر مخرّب نیازی ندارد که انتهای رابطه را مشخص کند، زیرا اگر ارتباط شما به این مرحله برسد، زندگیتان در معرض خطر قرار میگیرد و در اثر رشد و گسترش نکات و جنبههای منفی، رابطه شما تیره و تار میشود، یا کارتان به جدایی میانجامد، یا به تنهایی میرسید یا به زندگی موازی اما دور از هم در یک خانه روی میآورید. زمانیکه این چهارمین عنصر مخرّب در خانهتان جای گرفت، باید خیلی تلاش کنید، تا بتوانید زندگیتان را حفظ کنید.