دکتر مهدی قاسمی
روانپزشک و روانکاو
با فرار از تاریکی از نور هم میگریزیم
ما نمیتوانیم در انکار و فرار از احساسات آزاردهندهمان آزادانه عمل کنیم و دست به انتخاب بزنیم. هیجانهای ما در طول یک پیوستار قرار دارند و با فرار از تاریکی از نور هم دور میشویم.
وقتی میخواهیم رنج و آسیبپذیری را تخفیف دهیم یا با آن روبهرو نشوم، ناخودآگاه خود را از تجربه هیجانهای مثبتی چون شادی نیز محروم میکنیم. با تجربه رنج است که میتوانیم شادی را لمس کنیم، هرچند همین تجربه مارا در معرض آسیبپذیری و ضعف قرار دهد. درواقع باید انتظار ضعف و آسیبپذیر بودن را داشته باشیم.
عشق شدید به یک شخص، اعتقاد راسخ به یک چیز، درگیری کامل در زندگیای که ضمانتی به همراه ندارد، همه و همه گزینههایی هستند که میتوانند با رنج و آسیبپذیری همراه باشند. وقتی توان خود برای تحمل ناراحتی را از دست میدهیم، شادی را گم میکنیم.
ما نمیتوانیم فهرستی از هیجانهای آزاردهنده تهیه کنیم و بگوییم که نمیخواهم با اینها روبهرو شوم، یا بر عکس فهرستی از هیجانهای مثبت بنویسیم و بگوییم: «میخواهم تمام اینها را تجربه کنم.» تجسم چرخهای که این انتخاب میتواند ایجاد کند آسان است: من شادی زیادی تجربه نمیکنم بنابراین منبع و ذخیرهای ندارم که در سختیها از آن بهره بگیرم و بنابراین سختیها با رنج بیشتری توأم خواهند شد و از این روست که خود را به ناهشیاری میزنم و حال چون ناهشیارم، نمیتوانم شادی را حس کنم و این چرخه تکرار میشود.
تشخیص رنج ناشی از ضعف و آسیبپذیری و لمس کردن آن، زندگی توأم با شادی، و لطف را هم به ما میآموزد. علاوهبراین رویارویی با رنج و لمس کردن بیمآورِ آن مستلزم تابآوری است.