فرزندپروری حضورمندانه
انسانهایی باشیم که دلمان میخواهد بچههایمان در آینده بشوند
اینکه چه کسی هستیم و چگونه با دنیا درگیر میشویم، برای عملکرد آیندهی فرزندانمان تعیینکنندهتر از دانشی است که دربارهی فرزندپروری داریم. در چارچوب آموزش شجاعتورزی به فرزندانمان در فرهنگ «هرگز کافی نیست»، این پرسش که "آیا فرزندان خود را درست تربیت میکنید؟" آن قدر اهمیت ندارد که پرسش "آیا آن بزرگسالی هستید که میخواهید بچههایتان در بزرگسالی باشند؟"
بیشتر ما عاشق کتاب راهنمای ساده و کاملی برای فرزندپروری هستیم که به تمام پرسشهای بیجوابمان پاسخ دهد، تضمین بدهد و آسیبپذیریمان را نیز به حداقل برساند. میخواهیم مطمئن شویم که اگر از قوانین مشخصی پیروی کنیم یا پیرو روشهای یک متخصص فرزندپروری باشیم، فرزندانمان شبها راحت میخوابند، شاد خواهند بود، به راحتی دوست پیدا میکنند، به موفقیت حرفهای میرسند و ایمن میمانند. نامطمئنی در فرزندپروری در ما احساسهایی از سرخوردگی و ناکامی تا ترس و وحشت ایجاد میکند.
دلیل اینکه پدر و مادرها بسیار از یکدیگر انتقاد میکنند، همین است. ما خود را به یک راه و روش وصل میکنیم و روش ما به سرعت به تنها روش قابل قبول تبدیل میشود. وقتی در مورد انتخابهایمان در روش فرزندپروری نگرانیم و بعد میبینیم که شخص دیگری انتخابهای متفاوتی کرده است، اغلب آن تفاوت را نقدی بر روش فرزندپروری خود به حساب میآوریم.
در اعماق بیم و امیدهای ما برای فرزندانمان این حقیقت هولناک نهفته است که نه چیزی با عنوان فرزندپروری تمام و کمال وجود دارد و نه در این مورد هیچ تضمینی هست. بحثهای مربوط به فرزندپروری عاطفی و اینکه چقدر اروپاییها والدین بهتری هستند، تحقیر مادران سختگیر و والدین مراقب افراطی، و نیز همهی بحثهای داغ فرزندپروری در سطح ملی، به راحتی ما را از این واقعیت مهم و دشوار دور میکند:
«اینکه چه کسی هستیم و چگونه با دنیا درگیر میشویم، بهتر معلوم میکند که فرزندانمان در آینده چه خواهند کرد»
تجربههای ما از ارزشمند بودن، احساس کافی بودن، در اولین خانوادهمان شکل میگیرد. مسلماً داستان در آنجا به پایان نمیرسد، اما آنچه در این دوران دربارۀ خود و نحوه درگیر شدن با دنیا میآموزیم، باعث میشود که یا بخش مهمی از زندگیمان را صرف جنگ برای برگرداندن احساس خودـارزشمندی کنیم یا با امید، شجاعت و تابآوری سفر ماجراجویانه زندگی را پیش ببریم.
ما در مقام والدین احتمالاً کمتر از آنچه فکر میکنیم بر خلقوخو و شخصیت فرزندمان کنترل داریم و همچنین کمتر از آنچه میخواهیم بر فرهنگ کمبود کنترل داریم اما در دیگر زمینهها فرصتهای خوبی برای فرزندپروری در اختیارمان است: میتوانیم به فرزندانمان در درک تواناییهایشان و استفاده و قدردانی از آنها کمک کنیم و تابآوری در رویارویی با پیامهای بیرحم فرهنگ کمبود را به آنها یاد بدهیم.
"آنچه هستیم، برای فرزندمان بیشتر آموزنده است تا حرفی که به او میزنیم. پس، باید همان کسی باشیم که میخواهیم بچههایمان در آینده بشوند”
آسیبپذیریِ فرزندپروری بارها ما را ترسانده است. طوری که نه میتوانیم با زره پوشیدن به جنگش برویم و نه میتوانیم از خود دورش کنیم ولی باید بدانیم که فرزندپروری حاصلخیزترین و غنیترین زمینه برای آموزش ارتباط، معنا، عشق و ایجاد آنهاست.
آسیبپذیری در مرکز داستان خانواده قرار دارد. آسیبپذیری لحظههای بزرگ خوشی، ترس، اندوه، شرم، ناامیدی، عشق، تعلق، سپاسگزاری، خلاقیت و شگفتیهای روزانۀ ما را تعریف میکند. خواه مانع فرزندان خود شویم، خواه کنارشان بایستیم، خواه تعقیبشان کنیم، خواه از پشت درهای بسته و قفل شدهی اتاقشان با آنها حرف بزنیم. در هر حال، آسیبپذیری است که «چه کسی بودن» ما و فرزندانمان را شکل میدهد.
اگر پرسش «چه کسی بهتر است» و نیز معیارهای پذیرش مدارس، نمره، ورزش، جایزهها و دستاوردها را رها کنیم، بسیاری از ما موافقیم چیزی که برای بچههایمان میخواهیم همان است که برای خودمان میخواهیم. ما میخواهیم فرزندانی پرورش دهیم که حضورمند باشند، با جان و دل زندگی کنند و عشق بورزند.