چرا والدین می ترسند درباره ی طلاق با فرزندانشان حرف بزنند؟
بسیاری از والدین میترسند به فرزندان خردسالشان بگویند که قصد جدایی دارند. اکثر کارشناسان معتقدند که اگر کودکی آنقدر بزرگ شده است که حضور والدینش را تشخیص دهد و بتواند حرف بزند، والدین میتوانند دربارهی طلاقشان با او حرف بزنند. حتی بچههایی که در سن زیر دبستان هستند، خشم و ناراحتی والدینشان را درک میکنند. آنان درک میکنند که یکی از والدین از پیش آنان خواهد رفت و هر دوی والدین همچنان دوستشان خواهند داشت و مراقبشان خواهند بود.
بعضی از والدین فکر میکنند بچهها کوچکتر از آنند که بتوانند با درد و رنج طلاق کنار بیایند. اما حقیقت این است که بچهها همواره درک میکنند مشکلی در روابط والدینشان وجود دارد. فرزند شما حق دارد بداند چه اتفاقاتی خواهد افتاد و این اتفاقات چه تأثیری بر زندگی او خواهند داشت. بسیاری از والدین گفتوگو با بچهها را به تعویق میاندازند، زیرا نمیدانند چه زمانی برای گفتن این خبر مناسبتر است. آیا باید یک روز، یک هفته یا یک ماه پیش از طلاق، با آنان حرف بزنند؟ آیا باید منتظر بمانند تا یکی از والدین، خانه را برای همیشه ترک کند
دو راهکار زیر مفید هستند:
۱ـ بهترین زمان برای گفتوگو با بچهها، وقتی است که تصمیم قطعیتان را برای طلاق گرفتهاید. معمولا چند هفته یا یک ماه پیش از وقوع طلاق، به تصمیم نهایی میرسید. در این فاصله، بچهها میتوانند سؤالاتی از شما بپرسند، احساساتشان را ابراز کنند و از همه مهمتر، شما میتوانید به آنان دلگرمی بدهید که همچنان دوستشان دارید. حتی اگر شبِ قبل از وقوع طلاق، تصمیم نهاییتان را گرفتید، با بچهها حرف بزنید. تا صبح صبر نکنید و بچهها را مقابل عمل انجامشده قرار ندهید. وقتی هنوز تصمیم قطعیتان را نگرفتهاید، بهتر است با بچهها حرف نزنید.
۲ـ اگر در این مورد سؤالی از شما پرسیدند، صادقانه جواب بدهید.
اگر به سؤالاتشان درست و واضح پاسخ ندهید، آنان پاسخهایی را در ذهنشان تجسم میکنند. اغلب پاسخ فرضی آنان به سؤالاتشان این است که اشتباهی مرتکب شدهاند یا طرد خواهند شد. بسیاری از والدین نمیدانند چگونه با بچهها حرف بزنند؛ آیا باید جداگانه با تکتک بچهها حرف بزنند یا در حضور همهی آنان تصمیمشان را اعلام کنند؟ آیا باید هر دوی والدین حاضر باشند یا حضور یکی از آنان نیز کفایت میکند؟
بهترین راه برای اعلام این تصمیم این است که «جلسهای خانوادگی» با حضور تمام اعضای خانواده تشکیل دهند. وقتی هر دو والد در این جلسه حاضر میشوند، بچهها درمییابند که والدینشان بهرغم جدایی از هم، همچنان پدر و مادر آنان باقی خواهند. گفتوگوی همزمان با تمام بچهها، به آنان کمک میکند که هنگام ابراز احساسات و پرسیدن سؤالاتشان، با هم احساس نزدیکی کنند. آنان با واکنشهای مشابه و متفاوت یکدیگر مواجه میشوند و میتوانند یکدیگر را دلداری بدهند. هدف شما از گفتن این خبر این است که به آنان بگویید: «این اتفاق دردناک و بدی است، با این حال ما هنوز هم با هم هستیم.»
در گفتوگوهای بعدیتان با تکتک بچهها، بر اساس سن و ویژگیهای متفاوت آنان، اطلاعاتی را در اختیارشان بگذارید. وقتی سعی دارید علت طلاقتان را توضیح دهید، شاید بزرگترین مانع این باشد که میترسید اطلاعات اضافی در اختیار فرزندانتان قرار دهید.
والدین نمیدانند چهطور باید توضیح دهند که دیگر یکدیگر را دوست ندارند یا چهقدر احساس ناامیدی و آزردگی میکنند. مشکلات مالی، مشکلات زناشویی و نیاز به آزادی بیشتر، مسائل پیچیدهای است و نمیتوان آنها را با بچهها در میان گذاشت. بچهها وقتی درک میکنند چه مسائلی منجر به طلاق پدر و مادرشان شده است، بهتر میتوانند با جدایی آنان کنار بیایند. وقتی درمییابند که طلاق والدینشان هدفمند و منطقی و بهترین راهحل برای حل مشکلات خانوادگیشان بوده است، جدایی والدین را آسانتر تحمل میکنند.
وقتی حقایق را دربارهی دلایل طلاقتان به بچهها میگویید، اعتماد آنان را جلب میکنید. فریفتن بچهها یا پنهان کردن اختلافاتتان، آنان را سردرگم و بیاعتماد میکند. یکی از مهمترین مسائلی که باید بچهها در جریان آن قرار گیرند، این است که کدام یک از والدین مسبب طلاق بوده است. این والد طبیعتا میترسد که بچهها سرزنشش کنند و والدی که مخالف طلاق بوده است، همچون قربانی بیدفاع جلوه خواهد کرد. بهترین راهکار این است که روراست باشید و بیپرده حرف بزنید.
دیر یا زود بچهها متوجه میشوند که چه کسی مسبب طلاق است و اگر خودتان در اینباره با آنان حرف نزنید، وقتی متوجه واقعیت شوند، خشمگین و عصبانی خواهند شد. گفتوگوی آزاد دربارهی تمام مسائل و با حضور هر دوی والدین، مانع خشم و کینهی بچهها میشود. خشم، رایجترین واکنش بچههاست و وقتی غلیان احساساتشان به اوج میرسد، اضطراب مضاعفی را احساس میکنند. تحقیقات نشان میدهد کمتر از ده درصد بچهها با طلاق والدینشان به راحتی کنار میآیند، در حالی که ۷۵ درصد به شدت مخالفت میکنند. بیتردید بچهها غمگین خواهند شد. بعضی از بچهها فریاد میزنند، بعضی دیگر خود را در اتاقشان زندانی میکنند، بعضیها گریه میکنند و از والدین میخواهند در تصمیمشان تجدید نظر کنند، سایرین، والدین را تهدید و سرزنش میکنند. یکسوم بچههای خردسال توجهی به حرف والدین نمیکنند یا حرف آنان را جدی نمیگیرند. هرقدر هم ناراحت باشید و رویارویی با فرزندانتان دشوار باشد، باید رو در رو با آنان حرف بزنید و به آنان اجازه دهید احساساتشان را بیان کنند، دلداریشان بدهید و آنان را در جریان تغییرات مهم زندگیشان قرار دهید.