اندرزهای اپیکتتوس حکیم
امور از دو دسته خارج نیستند یا در دستان مایند یا خارج از توان ما؛ آنچه حقیقتا در سلطه ی ما قرار دارد امور درونی – یعنی نیات و آرزوها و … – است و نه امور بیرونی – تن و مال و … . آدمی باید دلبستگی و تعلق خاطر و آرزو نسبت به آنچه از آن او نیست را از وجود خود حذف کند تا بتواند با آرامش خاطر به زندگی ادامه دهد. با دلبریدن از امور خارج از خود می توان مقرون به آزادی و آسایش زیست و این همان زندگی حکیمانه است. مبنای این سخن آن است که امور به خودی خود تشویش برانگیز نیستند بلکه مواجهه ی ما با آنها است که تشویش زایشان می کند. در همین راستا اپیکتتوس منکر وجود شر ذاتی در جهان است – دلیل او آن است که هر چیزی غایتی دارد و هیچ چیز را توان عدول از غایتش نیست پس آنچه شر می دانیم در واقع در حال طی مسیر طبیعی خود است
نادان، شوربختیِ خویش را از دیگران داند و آنکه پای در طریق معرفت نهاده باشد نیک و بد را از خود شناسد؛ اما آنکه عارف کامل است نه خود را گناهکار و مسئول شناسد و نه دیگران را
هرگز از یاد مبر که تو شاگرد بازیگری و هر کار که استاد ترا فرمود همانت باید کرد؛ کوتاه خواهد کوتاه؛ دراز خواهد دراز. اگر گفته است بازی گدایان کن به گدایی رضا ده و اگر فرموده است لنگ باش یا حکمران یا مردی عادی باش، همان باش!بر تو است که بازی خویش نیکو به انجام رسانی؛ گزیدن بازی و تعیینِ کارِ هر یک از بازیگران با دیگری است.