شما تصور میکنید چون ذهن بخشی از شماست، به این معناست که در «درون شما» است. اما گاهی افکارتان در درون شما نیست. در واقع آنها فریبتا میدهد.
آیا هرگز در مدرسه دوستی «ظاهری» داشتهاید؟ فردی که دوستانه عمل میکرد اما به دردسرتان میانداخت، یا برای داشتن عملکردی ضعیف در کلاس اغوا میکرد؟ یا شاید به سیگار کشیدن یا مصرف مواد مخدر ترغیب میکرد.
فردی را در نظر بگیرید که سیگار میکشد، لباس چرمی جذابی دارد، مویش را نمیشوید، و چشمش همیشه فریبنده است. برخی افکار ما نیز مانند این شخص است. در حالیکه بهنظر میرسد به ما خدمت میکنند، اما مخرباند.
افکار اغواکننده اینگونه است:
«من واقعاً مجبور نیستم همین امروز این کار را انجام دهم.»
«خب، شاید اینبار شرکت در جلسهی اجباری را نادیده بگیرم.»
«او واقعاً به کمک من نیاز ندارد؟»
«مطمئنم هفتهی بعد میتوانم این کار را جبران کنم.»
این افکار در واقع همانند دوستان نابابی هستند که شما را برای داشتن قضاوت بهتر مورد تمسخر قرار میدهند. این افکار به سلامتی حمله میکنند و در جهتهای رفتاری مثبت در زندگیتان عمل نمیکنند. این دوستان ناباب شما را در جهت حرکت به سوی ارزشهایتان سوق نمیدهند! اگرچه در لحظه این فکر میتواند به عنوان آرامش فوری خدمت کند (از مسئولیتپذیری، یا رویارویی با چیزی که شما میترسید رهایتان کند، در واقع در بلندمدت عملکرد آن به نفع شما نیست. بیشتر دربارهی آنچه برایتان مهم است فکر کنید: از انجام کارهای بیهوده رها شوید و به کارهایی توجه کنید که به پیشرفت شما در زندگیتان کمک میکنند.
- حداقل در مورد انجام یک کار مهم فکر کنید که میدانید با انجامش احساس بهتری خواهید داشت، نه با به تعویق انداختنش.
• علیرغم جریان فکر اغواکننده در ذهنتان، آن را تنها به عنوان یک صدا بپذیرید، نه به عنوان واقعیت.
• اکنون بگذارید فکر اغواکننده در پس زمینهی ذهنتان کمرنگ شود، و کاری را که شما را به اجتناب از آن تشویق میکند، به ذهنتان راه دهید.
• نفس عمیق بکشید. سه شماره دم و سه شماره بازدم داشته باشید و خودتان را در حال انجام آن کار مجسم کنید.
• هر بار که فکری اغواکننده سعی میکند شما را از هدفتان دور کند، آن را در پس زمینهای کمرنگ قرار دهید و کاری را که میخواهید انجام دهید، به ذهن بیاورید.