شفافیت روانی دوران بارداری
با توجه به شرحی که مونیک بیدلوفسکی از «شفافیت روانی» میدهد میتوان گفت که مرزهای روانی مادر، چه درونی و چه بیرونی، در دوران پس از زایمان و تولد کودک و همچنین تفاوت بین من و دیگری را از بین می رود.
بدین معنی که تا مدتی پس از زایمان، نوزاد به لحاظ روانی، ادامهی خود مادر است. مونیک بیدلوفسکی در کتابی با عنوان من به یک کودک میاندیشم، تجربهی درونی مادرشدن توضیح میدهد که: «تولد نوزاد، مرزهای درونی و نشانههای درونروانیای را که مادر به زحمت آن را در طی رشد روانی و عاطفی خود کسب کرده است از بین میبرد.
و احساسات بسیار بدویای را فعال میکند. بخشهایی از ضمیر ناخودآگاه (خاطرات، درگیریهای نهفته، تخییلها) بیآنکه مانعی سر راهشان باشد به راحتی به ضمیر خودآگاه سرازیر میشوند.»
وقتی کودکی متولد میشود ضمیر ناخودآگاه مادرش برهنه میشود. فرد بالغ، پس از تولد نوزاد، با دنیای درون خویش، با گذشتهاش و همچنین با خاستگاههایش که بار دیگر ارزشی کنونی یافتهاند ملاقات میکند و از دنیای فراکودکی به بیرون انداخته میشود. در این زمان، مادر بخشی از روان خود را مقابل خود میبیند، بخشی که از لحاظ فرایند روانی، قبل از مرحلهی فردیت قرار دارد؛ یعنی در منطقهای که کارکرد روانی نمیتواند تشخیص دهد که چه چیزی از آن خود ماست و چه چیزی از دیگری به ما رسیده است.
بچهدار شدن به عنوان عملکردی روانی، و یا پدرومادر شدن، باعث میشود تا از لحظهای عبور کنیم که میتوان آن را لحظهی ملاقات دوباره با کودکی خود نامید. این کار یعنی غوطه خوردن در کودکی خویش و ممکن است همانطور که میشود راحت حدس زد به شکل نگرانکنندهای غریب و حتی ترسناک باشد؛ بهویژه اگر کودکی متأثر از کمبودها و تداخلها باشد. وقتی کودک به زندگی ما وارد میشود تمام کمبودهایی که در زندگی خود از جانب پدرومادر دیدهایم دوباره زنده میشود و جان میگیرد. دوران بعد از تولد نوزاد مانند دستگاه مخلوط کن، درون انسان را زیرورو میکند و باعث بهوجود آمدن بینظمی درونی عظیمی میشود.
خوب است که در صورت امکان، این بُعد عاطفی و هیجانی کودک را مد نظر قرار داد.
مراجعه به روانپزشک به مادر و یا پدر امکان میدهد تا از هجمهی بار اضافی ناشی از تولد نوزاد رها شوند. در این صورت، والدین میتوانند از ضربهی حاصل از تولد بکاهند، تجربیات خشونتبار درونی خویش را بیان و دلهرههای زایمان را از وجودشان دور و محو کنند. آنها میتوانند احساسات دوگانهای را که تحمل سنگینی آن برایشان دشوار است و عذاب وجدانشان را زیاد میکند تخلیه کنند. خشمهایی را که در درونشان نهفته است بیرون بریزند و اگر از رفتار شریک زندگی خود شکایت دارند آن را ابراز کنند. به این ترتیب، تعامل بین پدر ـ مادر ــ بچه از عاملی که آن را آلوده میکرد پاک و، به بیان دیگر، تلطیف و روان میشود.