مادرم عادت داشت کارهای روزانهش را یادداشت کند
و من از سر شیطنت، سعی میکردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم فقط برای اینکه در تنهاییاش او را بخندانم. مثلن اگر در لیست تلفنهایش نوشته بود زنگ به دایی جان، جلویش مینوشتم: ناپلئون میشد زنگ به دایی جان ناپلئون..! هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را میدیدیم میگفت: اینا چی بود نوشته بودی؟ و کلی با هم میخندیدیم یک روز شدیدا مریض بودم به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسباندم: مُسكّن برای ...