اصولا انسانها بنا به فطرت (سرشت) خودشان و تجریبات دوران کودکی و خاطراتی که پدر و مادر و افراد مهم زندگیشان برای آنها رقم زدهاند، ویا یادگیری از پدر و یا مادر، ابزارهایی را اکتساب میکنند که به وسیلهی این ابزارها و روشها شرایط سخت را تحمل کنند.
این روشها برای دوران کودکی و نوجوانی تا حدی مفید بوده این راهکارها به فرد کمک میکرده تا آرام شود و جواب میداده ولی در دوران بزرگسالی مشکلات بین فردی برای او بوجود می آورد و راهکار درستی نیست و دیگر جواب نمیدهد. با سایت دکتر مهدی قاسمی همراه باشید.
انسانها بسته به شرایط سه نوع راهکار برای خود اتخاذ میکنند.
- اولین راهکار: اجتناب یا فرار (محافظ بی تفاوت)
- دومین راهکار: تسلیم (تسلیم شده مطیع)
- سومین راهکار: جبران افراطی (جبران کننده افراطی)
اجتناب یا فرار:
این افراد از هرگونه ارتباط و محیطی که باعث شود با مسئله اصلیشان یا هسته اصلی مشکلاتشان روبرو شوند فاصله می گیرند یا فرار میکنند. اینگونه افراد هر هیجانی را خاموش میکنند و حتی گاهی با دیگران قطع ارتباط میکنند و حتی اگر کسی قصد کمک به آنها را داشته باشد رد میکنند.
این افراد از موقعیتهای اجتماعی و چالشها اجتناب می کنند و از فعالیت هایی که احساسات شدید در آنها را بر میانگیزانند دوری و فرار میکنند و حتی گاها این افراد بوسیلهی نشان دادن خشم و پرخاشگری به دیگران از خود در مقابل دیگران محافظت میکنند و به این وسیله فاصله و حریم خود را حفظ میکنند. یا حتی گاهی به وسیلهی یک سری راهکارها مثل پرت کردن حواس خود و کارهای آرامش بخش هیجانات خود را سرکوب میکنند. دقیقا کاری که این افراد میکنند این است که یک حفاظ و دیواری از آهن دور خودشان میکشند که به این وسیله از خود محافظت کنند و از تمامی مسائلی که باید دور شوند و حلش کنند فرار میکنند.
تسلیم مطیع:
این گونه افراد یک باور و یا عقیدهای در مورد خود دارند که اغلب این باور در ناخودآگاه هست، ولی بیچون و چرا این باور را پذیرفته و برای آن کاری انجام نمیدهند. به صورت کاملا منفعل و مطیع در مقابل دیگران رفتار میکنند، و با این سبک رفتار باور فرد در مورد خودش بیشتر تقویت میشود، اینگونه شیوه برخورد شاید در دوره کودکی جوابگو بوده ولی در بزرگسالی راهکار اشتباهی محسوب میشود، مثلا من این باور را دارم که آدم دوست داشتنی نیستم، من با این نوع باور در مورد خودم در هر محیط یا شرایطی که قرار میگیرم به گونهای رفتار میکنم که این پیام را به دلیل شیوه و نحوه ارتباط خودم با دیگران از آنها بگیرم، ولی من شرایطی را که خودم فراهم کرده در نظر نمیگیرم و اصلا به آن بینشی ندارم و کاملا این باور که دوست داشتنی نیستم رو با آغوش باز میپذیرم.
یا مثلاً من این باور رو دارم که من بیعرضهام، چون میپذیرم و براش هیچ تلاشی نمیکنم و حتی به شیوهای عمل میکنم که تحقیر خودم تداوم یابد، تسلیم مطیع باورم میشوم.
افرادی تسلیم شدہ مطیع هستند و راهبرد اصلی آنها این سبک مقابلهای است کاملا فرمانبردار امیال سایرین میشوند. این فرایند شامل پذیرش سوءاستفاده یا بدرفتاری سایرین و ایثارگری برای برآورده ساختن نیازهای آنان میشود. ممکن است این افراد انجام وظایف دیگران راقبول کرده و تا سرحد جان برای دیگران زمان وانرژی بگذارند. در این ذهنیت، افراد همچنین ممکن است الگوهای رفتاری وابسته را از خود نشان دهند.
جبران افراطی(جبران کننده افراطی):
فرد یک باور درمورد خودش دارد و این باور وعقیده در مورد خود، برایش بسیار دردناک است، پس به شیوهای برخورد میکنم که درست در تقابل با باورش از خود باشد.
مکانیزم به این گونه است مثلا فرد این باور را دارد که من بیکفایتم و این بیکفایتی برایش دردناک است و برای فرار از آن به خود میگوید باید به دیگران ثابت کنی که باکفایتی و فردبا یکسری کارهای خود تحمیلی در جهت رفع نقص و مشکلش تلاش میکند مشکل اینجاست که این جبران حالت افراطی و بیمار گونه دارد.
وقتی افراد از این راهکار مقابلهای جبران استفاده میکنند، سایرین احساس می کنند که زیر سلطه آنها قرار دارند و بیدفاع هستند و تحت کنترل آنان قرار گرفتهاند. این موضوع در الگوهای خودشیفته کاملا مشهود است، یعنی جایی که بیمار مکررا با زیر سؤال بردن کفایت دیگران سعی درخوار شماری دیگران و برتری خود دارد.
جبران افراطی در افراد مختلف متفاوت است و این جبران دقیقا در مقابل با ضعف و نقص اصلی میباشد.
انوع حالتهای جبران :
خودبزرگنماگر:
به شیوهای رقابتی، متکبرانه، آزارنده، توأم با نگاه از بالا هرچه را میخواهد به دست میآورد و حفظ کند. غالبأ کاملا خودش احساسات سایرین کمترین همدلی را نشان میدهد دوست دارد دیگران با او مثل، یک مورد خاص رفتار کنند. (باور این افراد از خودشان یک یک آدم ناقص است وبرای اینکه این نقص را بپوشانند درست برعکس باورشان در مورد خودشان عمل میکنند.)
توجهطلب:
برای دریافت تحسین و تمجید میمیرد. غاليا و با رفتاری بزرگمنشانه را در پیش میگیرد تا بدین طریق هویت و ادراکش گسترش بخشد و توجه طلب سعی دارد تا با رفتارهای ولخرجانه، نامناسب و مبالغه آمیز، تأیید و توجه سایرین نماید. معمولا این رفتارها جبران تنهایی زیربنایی و فقدان اعتبار و وجهه اجتماعیشان است.
بیشکنترلگر:
تلاش می کند تا با اعمال کنترل افراطی و مبالغهآمیز، از خود در برابر تهدیدهای خیالی یا واقعی محافظت نماید. میتوان زیرشاخه برای ذهنیت بیش کنترل گر در نظر گرفت.
بیش کنترلگر کمال طلب : برای به دست آوردن کنترل و جلوگیری از بدبیاری و انتقادگری، بر کمال طلبی تمرکز دارد.
بیش کنترلگر شکاک :گوش به زنگ است و نشانه های سوءنیت دیگران را رصد می کند. به رفتار سایرین ظنين است.
زورگو و تهاجمی:
برای رسیدن به خواستههایش و جلوگیری از آسیب های خیالی یا واقعی، به ارعاب و پرخاشگری دست میزند.
شیاد و فریبکار :
برای رسیدن به هدفش با قربانی کردن سایرین و یا فرار از مجازات است میگوید، حقه میزند و حیلهگری میکند. این ذهنیت معمولا در مجرمان دیده اما گاهی اوقات در افراد خودشیفتهای که برای رسیدن به خواسته هایشان دست به دغل می زنند هم مشاهده می گردد.
در نتیجه: راهبرد مقابله ای در طول زمان بر اثر تعامل حوادث و تجارب زندگی، عوامل سرشتی و باورهای بنیادین ایجاد میشود.
راهبرد اجتناب: فرد طوری از باورش فرا میکند، که حتی دیگر باورش را حتی به یاد نیاورد.
راهبرد تسلیم: دقیقاً عین باورش عمل میکند.
راهبرد جبران افرطی: واکنش بالعکس به باور میباشد.