زنان و احساس گناه
«وقتی سر کارم، حواسم پیش بچههاست و وقتی پیش بچههام، حواسم سر کارمه!»
«(…) دو قانون متناقض ممکن است در برابر هم قرار گیرند: یکی قانون قدیم یا سنتی ــ که اغلب آن را به رسمیت نمیشناسیم چون معتقدیم که دورهاش سپری شده است (باید برای بچهها در خانه ماند) ــ و قانون معاصر که نمیشود آن را نادیده گرفت چون از همان دوران کودکی مدام برای ما تکرارش کردهاند: باید کار کنم تا مستقل و شکوفا شوم و به خواستههایم برسم. از آنجایی که رعایت هر دو قانون کاری است ناممکن، مادر ناگزیر دچار عذاب وجدان میشود.» به همین دلیل است که بسیاری از مادران جوان، کار خود را رها یا آن را نیمه وقت میکنند تا بدین ترتیب بر میزان کاراییشان در خانه افزوده شود. این خود دلیلی است برای ایجاد حس ناتوانی در رسیدگی کامل به امور منزل و درنتیجه، احساس نارضایتی.۰
مادران همیشه احساس گناه میکنند، چون میپندارند که هیچگاه بهاندازهی کافی حضور ندارند و از خود مایه نمیگذارند و بازی نمیکنند و آرام نیستند و برعکس، عصبیاند و رشتهی امور را از دست دادهاند و خستهاند و گاهی به چیزهایی به غیر از بچهها میرسند:
«خیلی بده آدم ناامید بشه، همهاش احساس میکنی گناهکاری. دلت میخواد بیشتر به اونا برسی، اما میدونی که نمیشه فقط همین یک کارو تو زندگی کرد!»
«مادر تمام وقت بودن کاری نیست که از عهدهی من بربیاد!»
«از دور که نگاه میکنی، خیلی قشنگه که مادرایی اومدن مدرسه دنبال بچهها، اما این کار رو همیشه، چند سال پیدرپی انجام دادن خیلی سخته!»
گاهی اوقات مادران از اینکه احساس خستگی میکنند و توان کافی برای رسیدگی به بچهها در تعطیلات آخر هفته و یا تابستان را ندارند دچار عذاب وجدان میشوند. ناراحتند از اینکه میبینند جمعهها برایشان روزی سنگین و پرمسئولیت است و خوشحالند از اینکه میدانند فردا سر کار میروند و میتوانند کمی نفس بکشند و ناگزیر نیستند تا مدام در خدمت بچهها باشند. بعضی از مادرها احساس میکنند که زندگی دوگانهای دارند: زندگی با بچهها که سرشار از خواستههای تکراری آنهاست «مامان! اینجارو ببین!» و آن بخشی که در آن با دوستی گپ میزنند و قهوه میخورند و یا سر کار میروند و با همکاران دیگر شوخی میکنند.
بعد هم برای اینکه از میزان عذاب وجدان بکاهند تلاش میکنند تا برای بچهها هدیه بخرند و یا کمتر سختگیری کنند.