یکی از واژههایی که امروزه زیاد به کار برده میشود بیزاری از خود است. معنایش این است که فرد در واکنش هایی که نسبت به دنیای بیرون نشان میدهید. از جمله تعامل با همسر، خانواده، شغل، دوستان، تلویزیون و حوادث جهانی، احساس بد و بدتری نسبت به خود پیدا می کند.
کسی که از خود بیزار است، در دنیا احساس راحتی ندارد. خود را جدا از بقیه میداند، ناراحت و مشوش است.
اما بهطور همزمان شخص با خویشتن درون خود در پیوند و ارتباط قرار میگیرد. هر یک از ما، اطلاعات و احساساتی داریم که منحصر به فرد هستند.
چگونه ممکن است کسی با تجربه #احساسی خودش قطع رابطه و پیوند بکند و نتواند از احساسات و عواطفش راهنمایی بگیرد؟
قبل از هر مطلبی باید گفت که بسیاری از والدین به فرزندانشان آموزش میدهند که احساسات خود را سرکوب کنند یا آنها را قورت بدهند:
پسری کوچک به زمین میخورد و دستش درد میگیرد. پدرش به او میگوید:
«پسرها که گریه نمیکنند.»
دختری کوچک از دوستش عصبانی میشود زیرا او عروسکش را شکسته است. مادرش میگوید:
«عصبانی نشو. کار خوبی نیست.»
کودکی از اینکه میبیند گروهی در خیابان نمایش میدهند، به هیجان میآید اما مادرش دست او را میگیرد و میگوید:
«هیجانزده نشو و اینقدر سر و صدا نکن.»
وقتی پدر و مادر احساسات سرکوب شده داشته باشند، فرزندانشان هم احساسات سرکوب شده پیدا میکنند.
کودک در این شرایط از نشان دادن احساساتش میترسد. او سعی میکند برای کنترل احساساتش راههایی پیدا کند. اینگونه واقعیت مخدوش میشود. به جای آنکه احساسمان را احساس کنیم، آنچه را بهتر است احساس کنیم، احساس میکنیم.
وقتی منکر تجربه درونی خود میشویم، بخشی از واقعیت خود را از دست میدهیم. در این شرایط واقعیت مخدوش میشود و ما نمیتوانیم موقعیت خود را به خوبی تمییز دهیم.
بعضی از عبارات در کلام روزانه می تواند نشان دهنده مخدوش شدن واقعیت نزد ما باشد:
«نمیتوانم…»
«تقصیر کس دیگری است…»
«به من کمک کن، خودم نمیتوانم کاری انجام بدهم…»
«تو باعث شدی من این کار را بکنم…»
«حالم خوب میشود به شرط آنکه تو…»
برای افزایش خودباوری نباید گذشته را سرتاسر خوب یا بد بدانیم.
اگر صرفا خاطرات خوش را حفظ کنیم، در اسطوره کودکی عالی و بیکم و کاست باقی میمانیم و از خویشتن واقعی خود فاصله میگیریم. اسطوره دوران کودکی صددرصد بد ما را در قاب سرزنش نگه میدارد و مانع از آن میشود که برای کمک به خود برای برداشتن قدم به جلو، از تجربه استفاده نماییم.
خودباوری یک انتخاب است، حق مادرزادی نیست
اولین وظیفه ما این است که انتخابهای جدی بکنیم. یکی از کارهایی که باید بکنیم این است که در سالهای رشد به واقعیت خود پی ببریم.
بعضیها میگویند: «چرا به گذشتهها بازگردیم؟ چرا موقعیتها و احساسات مربوط به گذشتهها را بررسی کنیم در حالی که اینها مقولاتی کهنه و منسوخ هستند؟ چرا روی زخم را بکنیم؟»
مهمترین دلیل به گذشته نگاه کردن و بررسی سالهای آغازین زندگی این است: در حالی که موقعیتها و احساسات گذشته ممکن است قدیمی و کهنه باشند، اما فراموش نمیشوند. آنها در نگرشهای ما زندگی میکنند، آنها در افکار و احساسات ما حضور دارند و روی روابط و گزینههای روزانه ما تأثیر میگذارند.
یکی از باورهای قدرتمند «بهبود یافتن یا تکرار کردن است.»
به راستی که در انتخاب کردن قدرت التیامبخشی وجود دارد ــ حتی در واقعیتهای دردناک. اما ابتدا باید با مراجعه به گذشته متوجه شویم که حقیقت کدام بود و اسطوره کدام.