وابستگی
شاید یکی از دشوارترین وابستگیها، وابستگی به اشخاص است. ما فرهنگی داریم که حکم میکند با دیگران رابطه و ارتباط برقرار کنیم. اینگونه بسیاری از اشخاص مستقل بودن را تجربه نمیکنند. در بسیاری از مواقع کودک به نوجوانی میرسد، ازدواج میکند، بچهدار میشود، بیآنکه در این رهگذر استقلال خودش را تجربه کرده باشد.
وابستگی شدید اغلب به خاطر نیاز شکل میگیرد. اشخاص در روابط وابسته از خانوادههایی میآیند که به جای اعتماد به نفس، یأس و درماندگی را در فرزندان خود پرورش دادهاند. این شرایط شخص را آسیبپذیر میکند تا گرفتار روابط وابسته شود.
وقتی کسی به امید پر کردن یک خلأ به کسی مراجعه میکند، آن رابطه به سرعت تبدیل به مرکز زندگی او میشود. آرامشی به وجود میآورد که قوت قلب میبخشد و در نتیجه شخص مرتب برای رسیدن به حال بهتر به آن رابطه رجوع میکند. وقتی این تجربه تکرار میشود، وابستگی رشد میکند. اما پس از گذشت زمانی فکر جدا شدن یا مورد بیاعتنایی قرار گرفتن تولید هراس، اضطراب و تنش میکند.
کسی که فاقد احساس خودباوری است، سعی میکند که منبع تهی خود را با ارزش دیگران پر کند. از اینرو متکی به ارزش دیگران میشود.
خودباوری همیشه از درون خود شخص به وجود میآید.
عشاق وابسته میخواهند پیوسته ملاقاتهای بیشتری با هم داشته باشند تا آن امنیتی را که از یکدیگر به دست میآورند تأمین کنند. وقتی آنها از یکدیگر جدا هستند، به شدت دلشان هوای یکدیگر را میکند. حتی اگر با هم ناسازگار باشند، باز هم به دنبال امنیتی هستند که از رابطه خود به دست میآورند.
این نوع وابستگی محدود به روابط عاشقانه نیست. در مورد دوستان هم مصداق دارد. روابط وابسته میتواند میان هر دو شخصی ایجاد شود که احساس خودباوری را در بیرون از خود جستجو میکنند. هرچه خودباوری بیشتری را بتوانند از یک دوست به دست آورند، نسبت به آن دوست وابستهتر میشوند. هر چه احساس خودباوری کمتر باشد، نیاز به دوستان افزایش مییابد تا به اندازه کافی از آنها به خودباوری برسند.
داشتن احساس خودباوری قبل از اینکه بتوانیم به رابطهای سالم قدم بگذاریم لازم است.