گریز از درگیری
پدر دختربچهای ۱۷ ماهه تعریف میکرد: «برای اینکه راحت باشم اجازه میدم هر کاری که دلش میخواد بکنه».
مادر بچه ای که دو سال و نیم دارد میگوید: «خیلی راحت کوتاه میام، چون مرتب ازم چیزی میخواد!»
مادر دختربچهای ۳ ساله درددل میکرد و میگفت: «چون در طول روز نمیبینمش، وقتی از مهد بیرون میاد هرکاری که میخواد براش میکنم».
گریز از درگیری یعنی «چشم گفتن»، یعنی اجازه دهیم تا بچه هر کاری بکند، چیزی نگوییم و نقش خود را فراموش کنیم، چون دلمان میخواهد همه چیز خوب پیش برود. نه #شجاعت و نه نیروی جنگیدن داریم و نه میتوانیم با بچهها درگیر شویم، چون دلمان میخواهد که همه چیز عالی باشد، که خانواده هم به ما و هم به دیگران تصویر خانوادهای آرمانی را ارائه کند. خانوادهای که هیچ چیز در آن لنگ نمیزند و همهجا آرامش و صلح برقرار است.
درست است که جامعه مدام به ما تصویر اسطورهی خانوادهی بیعیبونقص را حقنه و این انگاره را مدام تکرار میکند که هر درگیری و دعوایی بیتردید منفی، غیرعادی و یا نگرانکننده است، اما میدانیم که تعلیم و تربیت بدون درگیری معنا و مفهوم ندارد. در جایجای زندگی خانوادگی به شکلی گریزناپذیر و به شکلی طبیعی تنش و آرامش، دعوا و آشتی، عشق و نفرت و تاریکی و نور وجود دارد.
درگیری یعنی صحه گذاشتن بر زندگی، یعنی هریک از اعضای یک خانواده چه جایگاهی دارند و اینکه این اعضا با هم تفاوت دارند. نمیتوان از درگیری گریخت، وگرنه اصل نیاز به تثبیت خود و روبهرو شدن با دیگری در نطفه خفه میشود و این خطر پیش میآید که کودک خشونتی را که به او اعمال نمیشود علیه خود اعمال کند و یا آن را از حلقهی خانواده بیرون ببرد و دور از نزدیکانش در خیابان و یا جایی دیگر بهکار ببندد و این همان چیزی است که به آن #رفتار_پرخطر میگویند.