نوجوانی

بلوغ همان داستان رهایی‌ و دستیابی‌ به مطلوب است. رهایی‌ از وابستگی‌ به والدین و دستیابی‌ به زندگی‌ خارج از محدوده خانواده، دو هدف دست‌یافتنی‌ متقابل هستند. موفقیت در رسیدن به یکی‌ از این دو هدف رسیدن به دیگری‌ را آسان می‌‌نماید. هنگامی‌ که والدین در دام مشاجرات با فرزندانشان گرفتار شده‌اند و به دنبال راهی‌ برای‌ حل این مشکلات هستند، بهترین کار این است که کوتاه بیایند و برای‌ حمایت از فرزند خود در مقابل مشغولیت‌های‌ خارج از خانه و محیط خانواده‌اش از هیچ کاری‌ فروگذار نکنند.


 در زندگی‌ واقعی‌، علی‌‌رغم همه ملاحظات و برنامه‌ریزی‌‌ها، چیزهای‌ زیادی‌ اتفاق نمی‌‌افتد. اما در رؤیا و خیال‌پردازی‌ که #نوجوان غالب وقت خود به آن مشغول است، هر چیزی‌ ممکن است. نوجوانان از یک طرف به واسطه گرایش به مسائل جنسی‌ و از طرف دیگر به واسطه احساس گناه از افکار ناشایستی‌ که در سر می‌‌پرورانند، در رنج و عذاب هستند. آن‌ها در یک لحظه با دیدن آخرین و جدیدترین فیلم ها در جای‌ خود میخکوب می‌‌شوند و آب از لب و لوچه‌شان به راه می‌‌افتد و در لحظه دیگر از این‌که تا این حد در برابر مسائل جنسی‌ ضعیف هستند از خود خجالت می‌‌کشند.

البته مسائل جنسی‌ تنها مشکلاتی‌ نیستند که نوجوانان با آن دست و پنجه نرم می‌‌کنند. در کنار همه این‌ها، آن‌ها باید خود را بشناسند و تصمیم بگیرند چگونه باشند. آن‌ها باید خود تصمیم بگیرند که در تفریحات ناسالم و ناشایستی‌ چون کشیدن سیگار، نوشیدن مشروبات الکلی‌، مصرف انواع مواد مخدر، ملحق شدن به دیگر دوستان برای‌ خالکوبی‌ کردن، یا صرف‌نظر از شرکت در کنکور دانشگاه‌ها، که آخر و عاقبت همه‌شان پشیمانی‌ است، شرکت کنند یا خیر.

نوجوانان دوست دارند دنیا را به مکان بهتری‌ تبدیل کنند و همچنین مایلند خود را از عادات ناپسند تطهیر سازند. آن‌ها به دنبال یافتن معنی‌ و مفهومی‌ در زندگی‌ هستند و قصد دارند ساختار شخصیت خود را شکل دهند تا بتوانند همه هیجانات و تمایلات افسارگسیخته‌شان را مهار کنند. آن‌ها در رؤیای‌ خود می‌‌بینند که به بزرگان‌ مذهبی‌ تبدیل شده‌اند و خود را در کتاب‌هایی‌ که شخصیت‌های‌ اصلی‌ آن‌ها قهرمانانی کمال‌گرا هستند، غرق می‌‌کنند...

‍  اغلب نوجوانان نگران وزن و اندامشان هستند، اگرچه در فرهنگ ما این دختران هستند که بیشترین آسیب روانی را از نظر نگرانی‌ در خصوص ظاهرشان متحمل می‌‌شوند، برخی‌ والدین در مواجهه با این مسئله سعی‌ می‌‌کنند به فرزند نوجوانشان بفهمانند که «ظاهرت مشکلی‌ ندارد!» اما بحث و گفت‌وگو در این مورد خاص در بهترین حالت بی‌‌ارتباط بانگرانی‌ نوجوانان است و در بدترین حالت نتیجه معکوس دارد.

 مسئله این‌جاست که نوجوانان بیشتر مستعد جنگ و جدل با والدینشان هستند تا این‌که بخواهند با درگیری‌‌های‌ درونی‌ خود روبه‌رو شوند.

 بغرنج‌ترین جنگ و جدال‌ها در حقیقت زاییده تصورات هستند. کودک پنج‌ساله‌ای‌ که با مادر یا پدرش جنگ و جدل می‌‌کند اغلب پدر یا مادری‌ دارد که به نوبه خود با همسرشان مشکل دارند اما از اظهار کردن آن به صورت علنی‌ واهمه دارند. در چنین حالتی‌ اگرچه ممکن است مشکل اصلی‌، صمیمیت بین این دو نفر باشد، آسان‌تر آن است که درباره نحوه تربیت کودکان با هم بحث و جدل کنند. از طرف دیگر هم، مردی‌ که زنش به او اجازه داشتن هیچ‌گونه تفریحی‌ را نمی‌‌دهد، به نوبه خود بر سر مسائلی‌ چون خودخواهی‌ و زیاده‌روی‌ با او جدال می‌‌کند. فرد سی‌ ساله‌ای‌ که نمی‌‌تواند از درگیری‌ با افراد بالادست خود اجتناب نماید احتمالاً والدین خودخواه و زورگویی‌ داشته است.

 بنابراین هرگاه با مشکلی‌ روبه‌رو شدید که به ظاهر بسیار پیچیده و بغرنج بود بهتر است به این نکته هم فکر کنید که شاید موضوع چیز دیگری‌ باشد. نوجوانان با والدینشان بحث می‌‌کنند تا هم حرف خودشان را به کرسی‌ بنشانند و هم نگذارند بحث بر سر موضوعاتی‌ چون حرف‌شنوی‌، گناه، خوشگذرانی‌، پاکی‌، خودخواهی‌ و خودفراموشی‌ آن‌ها حل و فصل یابد. کودکان با والدین خود جدال می‌‌کنند تا کودکی‌ خود را از دست ندهند. آن‌ها این کار را با مهارت تمام و با درگیر ساختن والدین خود در بحث‌های‌ طولانی‌ و مکرر انجام می‌‌دهند.

 این خانواده نیست که نوجوان با به راه انداختن جنگ و جدل قصد جدایی‌ از آن را دارد بلکه این وابستگی‌‌های‌ کودکانه او به خانواده است که این جدال‌ها را شکل می‌‌دهد. این جنگ و جدل‌ها هم بین نوجوان و والدینش و هم در درون او غوغا می‌‌کنند. در حقیقت این مشاجرات زمانی‌ با والدین صورت می‌‌گیرد که نوجوان نتواند در درون خود این درگیری‌‌ها، نگرانی‌‌ها، گناه‌ها، شرمساری‌‌ها و افسردگی‌‌ها را تحمل کند.

 نوجوانانی‌ که با ترشحات هورمونی‌ و محرک‌های‌ تهاجمی‌ و جنسی‌ دست و پنجه نرم می‌‌کنند، اغلب در محیط اطراف به دنبال یک قربانی‌ می‌‌گردند. نوجوانان مختلف این احساسات اولیه را به شیوه‌های‌ مختلفی‌ بروز می‌‌دهند اما یکی‌ از متداول‌ترین این روش‌ها تمایل آن‌ها به جنگ با والدین است تا به نوعی‌ با بازگشت به وابستگی‌‌های‌ دوران کودکی‌ مبارزه کرده باشند.

در مواجهه با تهاجمات لفظی‌ نوجوانان، والدین هم چندان نمی‌‌توانند خودداری‌ کنند و در بحث و جدل با نوجوانان وارد نشوند. به مثال‌های‌ زیر توجه کنید و ببینید آیا شما به عنوان پدر یا مادر می‌‌توانید در مواجهه با چنین کلمات تحریک‌آمیزی‌ سکوت اختیار کنید:
«اهمیتی‌ نمی‌‌دهم.»
«نه، نمی‌‌خواهم.»
«اگر بخواهم می‌‌کنم.»
«تو یکی‌ دیگه خیلی‌ عوضی‌ هستی‌!»

(این جمله آخری یکی‌ از کلماتی‌ است که بر زبان آوردن آن، پدرها و مادرها را سر جایشان می‌‌نشاند، مخصوصا وقتی‌ بچه‌ها نمی‌‌دانند در مورد موضوع مورد بحث چه باید بگویند.)
اگر پاسخ شما به تک تک جملات بالا به این ترتیب باشد که:
«حالا می‌‌بینیم!» یا «خیلی‌ خُب، حالا وقتی‌ تا یک هفته نگذاشتم از خانه بیرون بروی‌ حالت جا می‌‌یاد.»
«چرا می‌‌کنی‌» یا «بهت اخطار می‌‌دهم.»
«نه، این کار را نمی‌‌کنی‌» یا «حالا تو بکن بعد ببین چه کارت می‌‌کنم.»
«چه گفتی‌؟» یا «چطور جرأت می‌‌کنی‌ با من این‌طوری‌ صحبت کنی‌؟»
تبریک می‌‌گویم، بالاخره در دام نوجوانانتان افتادید.
حالا باید دید که با چه ترفندی‌ می‌‌توان از افتادن در تله نوجوانان و درگیر شدن در درگیری‌‌های‌ درونی‌ آن‌ها فرار کرد؟ همان‌طور که یک ماهی‌ از اسیر شدن در قلاب ماهی‌‌گیر فرار می‌‌کند: با پرهیز از غوغا به پا کردن.

چرا آن‌ها رک و راست نمی‌‌گویند که چه در سرشان می‌‌گذرد؟

دکتر مهدی قاسمی

نویسنده: دکتر مهدی قاسمی

روانپزشک و رواندرمانگر

مشاهده سایر مطالب دکتر مهدی قاسمی
نظرات کاربران
دکتر مهدی قاسمی

دکتر مهدی قاسمی

دکتر مهدی قاسمی روانپزشک و رواندرمانگر تحلیلی