میخواهیم دربارهی «مادر خوب » صحبت کنیم و اینکه اصولاً «مادر خوب بودن» یعنی چه.
این سؤال که «آیا مادر خوبی هستم؟» از همان سالهای اول زندگی در ذهن یک دختربچه شکل میگیرد. درست همان وقتیکه به تقلید از مادرش عروسکی را بغل میکند یا روی پاهایش میگذارد و تکان میدهد تا آن را بخواباند. پس از آن، به مرور بر اساس دیدهها و شنیدههایش تعریف مادر خوب را در ذهنش تکمیل میکند. تکامل و تحول این تصویر و معنا ـ که شاید تا پایان عمر او ادامه پیدا کند ـ روی رفتار او تأثیر میگذارد و نحوهی ایفای نقش مادری او را تعیین میکند.
تعریف «مادر خوب » برای هر فرد ـ با توجه به فرهنگ و خصوصیات خانوادگی او ـ متفاوت است و به طَبَع آن ممکن است انتظارات افراد با هم متفاوت یا حتی متعارض باشد.
🔺 تعریف «مادر خوب» حتی برای خود مادر در سنین مختلف تغییر میکند. انتظارات یک مادر از خودش در قبال نوزاد چندماههاش با انتظارات او از خودش در قبال فرزند سیسالهاش متفاوت است. خانمی که تازه مادر شده ـ یا حتی قبل از آنکه مادر شود ـ دائم به این سؤال فکر میکند که «آیا توانایی ایفای نقش مادری را دارم؟» و وقتی فرزندش بزرگتر میشود و پا به بلوغ میگذارد، این سؤال برایش مطرح میشود که «آیا در ایفای نقش خود درست عمل کردهام؟ و چهقدر موفق بودهام؟»
🔺 اینگونه سؤالها فقط در ذهن مادر مطرح نمیشوند، بلکه همسر و سایر اطرافیان هم به این سؤالها فکر میکنند. و همانطور که گفتم هرکدام با توجه به فرهنگ و تعاریف ذهنی خودشان، پاسخهای متفاوتی به این سؤالها میدهند. و یک مادر باید با توجه به تمام این اختلاف نظرها، راه درست خودش را پیدا کند.
🔺زمانی که یک مادر فرزند خود را به دنیا میآورد، در حقیقت رؤیایی را به حقیقت میرساند که از کودکی آن را در سر پرورش داده، با عروسکش آن را تمرین کرده و حالا تقریباً به همان شیوهای که از مادر خود آموخته، با کودکش رفتار میکند.
🔺او طبق الگوهایی که در طول زندگیاش برای این نقش از اطرافیانش گرفته، طرح و تصویری برای خود میسازد و نقشش را بر همان مبنا پایهگذاری میکند. و اینکه چه جور مادری باشد به تصویری که از رفتار مادر خود دیده و برداشتهایی که از شیوهی مادری اطرافیانش آموخته، بستگی دارد.
🔺دختر بچه ها اغلب سعی می کنند رفتارهای مادر و سایر اطرافیان شان را تقلید کنند و هر رفتاری را که می بینند در بازیهای کودکانهشان انجام دهند.
این رفتار دختربچهها ـ که تا دوران بعد از بلوغ به اشکال مختلف ادامه پیدا میکند ـ درواقع تمرینی است برای زمانی که لازم است واقعاً نقش مادری را ایفا کنند.
🔺این تأثیرپذیری از اطرافیان، طرز تفکر و ذهنیات زن را شکل میدهد. و نگاه هر زن به «مادر شدن» میتواند با توجه به گذشتهی او مثبت و غرورآمیز یا منفی و محدودکننده باشد.
اما همانطور که گفتم، «مادر شدن» و «مادر خوب بودن» تصویر و فکری است که از کودکی همراه یک زن هست و ـ گذشته از اینکه نگاه او به آن مثبت یا منفی باشد ـ در سنین مختلف ذهن او را مشغول میکند. و وقتیکه واقعاً در این نقش قرار میگیرد، این خود اوست که معیارهایی برای سنجش خود در نظر میگیرد و راههایی پیدا میکند تا بتواند در این نقش موفق باشد.
🔺 بعد از «مادر شدن»، دغدغهی «مادر خوب بودن» فکر اصلی ذهن مادر میشود و دائم خود را مورد ارزیابی قرار میدهد و از خود میپرسد: «آیا مادر خوبی هستم؟»، «آیا وقت کافی برای فرزندم میگذارم؟»، «آیا به اندازهی کافی به او محبت میکنم؟»، «آیا نیازهای او را بهدرستی برطرف میکنم؟» و سؤالهای بسیاری شبیه به اینها. اما نکتهی مهم این است که باید بتواند در پاسخ به این پرسشها:
اول، از خود و نقشش احساس رضایت کند.
دوم، موقعیتی فراهم کند تا فرزندش نیز ـ در هر سنی ـ از وضعیتی که دارد احساس رضایت کند.
سوم، خود را در زندگی بخشیدن به یک انسان دیگر و پرورش دادن او موفق بداند.
چهطور ممکن است یک مادر از موقعیت و نقش خود ناراضی باشد؟! تصویری که از مادر در ذهن ما وجود دارد تصویری زیبا و دوستداشتنی است؛ آیا ممکن است کسی از بودن در چنین جایگاهی احساس نارضایتی کند؟
خُب، دانستهها و ذهنیتهای ما همیشه همهی واقعیت نیستند. چیزی که وجود دارد این است که برخی از زنها از اینکه در جایگاه مادری قرار بگیرند احساس رضایت نمیکنند.
🔺یک زن برای پذیرفتن نقش مادری، ابتدا باید زن بودن خود را پذیرفته باشد تا بتواند «مادر بودن» را بهعنوان بخشی از آن ـ و البته بخشی مثبت و غرورآمیز ـ بپذیرد.
🔺 یک زن اگر در دوران کودکی دائم از زبان مادرش شنیده باشد که «اگه این بچه نبود، راحت بودم و بهتر زندگی میکردم.» جدا از آنکه با احساس ترس و اضطراب زندگی میکند و اعتماد به نفسش پایین است، مادر شدن خود را نیز یک عامل محدودکننده میبیند که او را از دست یافتن به امکانات و موقعیتهای مختلف محروم میکند. درنتیجه دوست ندارد مادر شود و اگر ـ به هر دلیل ـ مادر شود، احساس خوبی نسبت به نقش جدیدی که در آن قرار گرفته و نسبت به کودکش نخواهد داشت و این میتواند آغازکنندهی مشکلات زیادی برای او و کودکش باشد. و احساس گناه از داشتن چنین احساس و فکری نیز به سنگینی این بار میافزاید.
البته اغلب مادران اینگونه فکر نمیکنند و میدانند که پذیرش هر نقش جدید گرچه میتواند محدودکننده و سخت باشد، اما جنبهها و ارزشهای دیگری به همراه دارد که در نهایت توانایی های جدیدی به ارمغان می آورد.
🔺برخی از زنها «مادر شدن» را امری مثبت و ارزشمند نمیدانند، اما برای برآورده کردن انتظار و خواست شوهر یا خانوادهشان، به این نقش تَن میدهند. و از آنجا که بدون میل و رغبت شخصی در این نقش قرار گرفتهاند، احساس گناه میکنند، و مضطرب و نگران میشوند. همچنین ممکن است از اینکه مجبورند برخلاف میل باطنی، طبق خواست اجتماع و انتظاری که دیگران از آنان بهعنوان یک زن دارند، نقشی را قبول کنند که تمایلی به پذیرفتن آن ندارند، احساس خشم کنند.
اینگونه مادرها پذیرفتن «نقش مادری» را یک امر اجباری میدانند که جامعه، فرهنگ و بهطور کلّی زنانگیشان به آنان تحمیل کرده و آن را مرحلهی اجتنابناپذیری از چرخهی زندگیشان میبینند؛ درنتیجه مادرشدن برایشان امری اضطرابزا و نگرانکننده خواهد بود که مقاومتی دائمی را در درونشان ایجاد میکند و آنان را وامیدارد از آن اجتناب کنند. طبیعتا چنین مادرانی نمیتوانند تعریف درستی از «مادر خوب » ارائه کنند. یا حداقل نمیتوانند آن نقش را خوب اجرا کنند.
گروه روانپزشکی دکتر مهدی قاسمی