ممکن است این مسئله به نظرتان گیجکننده باشد، وقتی به آن فکر میکنید، میبینید همسرتان را جور دیگری نمیخواهید. این امر به این دلیل است که هر تغییری که همسرتان را به آن «وادارید»، چه صحبت بیشتر درباره رابطهتان باشد و چه رسیدگی بیشتر به بچهها، آن تغییر نابی نیست که در ابتدا خواهان آن بودهاید.
شما نمیخواهید همسرتان را تغییر دهید، بلکه میخواهید همسرتان بخواهد تغییر کند. میخواهید این امر تصمیم او بشود. میخواهید او بخواهد عادت نظافت منزل را تغییر دهد. میخواهید او بخواهد بیشتر از شما تعریف کند. میخواهید او بخواهد وقتی مادرتان پیشتان میآید، رفتاری معقول داشته باشد. به این شکل، همچنان به او در مقام یک شریک زندگی برابر و مستقل که خودش تصمیم میگیرد و بهگونهای متفاوت عمل میکند، احترام میگذارید؛ نه به این دلیل که شما از او چیزی را خواستهاید.
چه باور کنید یا نه، این قدرت واقعی تمرکز بر خودمان و «خودمحور»تر شدن است. میبینید وقتی بهگونهای واقعی بر خود متمرکز میشوید، بیشتر نسبت به رفتار خودتان آگاهی دارید تا رفتار همسرتان. شما بیشتر بر آگاه شدن از احساسها و خواستههای واقعیتان و نمایاندن آنها توجه میکنید تا بر واداشتن همسرتان به انجام همان کارها. و از همه مهمتر آنکه با تلاش برای حفظ آرامش و مرتبط باقی ماندن، سعی میکنید مطمئن شوید دستکم کنشپذیرانه وارد الگوهایی که میخواهید از آنها اجتناب کنید، نمیشوید.
وقتی اولویت شما تمرکز بر خودتان و حفظ آرامش باشد، یاد میگیرید چگونه دکمه مکثتان را فشار دهید. یاد میگیرید بین محرک (همسرتان شما را به کاری وامیدارد) و واکنشتان فضا ایجاد کنید. به اینترتیب، میتوانید انتخاب کنید چه کاری را (با بالاترین اصول و خواستههایتان) انجام دهید، نه آنکه بدون فکر کردن واکنشی نشان دهید. و بهترین قسمت مسئله چیست؟ با ایجاد چنین مکثی فضای جدیدی را برای همسرتان ایجاد میکنید تا همان کار را انجام دهد. یک همسر آرام و متمرکز میتواند تنها با ایجاد یک مکث کوتاه، یک #زندگی_مشترک را تبدیل به ارتباطی عمیقتر برای تمام عمر کند.
شما تنها مسئول رفتار، انتخابها، نگرشها و حالتهایتان هستید. هیچجوره نمیتوانید ادعا کنید هرگونه فریاد کشیدنتان (به هر شکلی که باشد) تقصیر همسرتان است.
«اگر فقط همسرم میتوانست [مرا تحسین کند، کارهای بیشتری در خانه انجام دهد، کمتر ولخرجی کند]. مجبور نبودم [فریاد بکشم، اینقدر ناراحت بشوم، از او دوری کنم، وقت بیشتری را در محل کار بگذرانم و...].» تمام این «فقط اگر»ها ذاتاً ضعیف و ضعیفکنندهاند، زیرا این فکرها کنترل از راه دور ما را در دست شخص دیگری قرار میدهند. و سپس شکایت میکنیم که آنها مرا تحریک میکنند چنین کاری انجام دهم! همه ما این کارها را به روشهای مختلفی به ویژه در زندگی مشترکمان انجام دادهایم.
اما ما مجبور به چنین کاری نیستیم؛ یعنی دیگر مجبور نیستیم.
وقتی آگاهانه برخود متمرکز میشویم، وقتی قدرت خود تخریبگرانه چنین کنشپذیری عاطفیای را احساس میکنیم، همه چیز را کم کم متفاوت میبینیم و حس میکنیم. متوجه میشویم هر یک از ما نقشی قوی در ایجاد نتیجههایی داریم که میخواهیم از آنها اجتناب کنیم. هر یک از ما نقش مهمی در تداوم الگوهای منفیای که از آنها شکایت میکنیم، ایفا کردهایم. همچنین متوجه میشویم معمولاً اگر یکی از همسران آرامش فکری نداشته باشد تا این نوع چرخه مخرب را از بین ببرد، این چرخه به پایان نمیرسد. همسران میتوانند مانند قبیلهها و کشورهایی که همیشه در جنگ هستند، مدام سر هم فریاد بزنند.