بهکارگیری مهارت «گوش دادن مسئولانه» در برخورد با کودکان در وهله اول تشویق آنها به بیان احساساتشان است. والدینی که کودکان دبستانی دارند به راحتی تصمیمگیری در مورد تمامی امور مربوط به آنها را در دست میگیرند چرا که کودکان در این سن و سال به راحتی میپذیرند که زمام امور باید در دستان پدر و مادر باشد. اما در خصوص نوجوانان وضع کمی فرق میکند و مهارت «گوش دادن مسئولانه» به روشی تبدیل میگردد که به واسطه آن نوجوانان اجازه مییابند در تصمیمگیریها اندک دخالتی داشته باشند.
وقتی نوجوانان در روند تصمیمگیریها دخالت داده نمیشوند، نسبت به آن تصمیم خاص هیچ تعهدی احساس نمیکنند و از آنجا که نتوانستهاند احساسات خود رابازگو کنند، به انتقاد خاموش و مقاومت منفعلانه روی میآورند.
برخلاف امر و نهی کردن، مذاکره با نوجوانان به والدین این امکان را میدهد که با کمترین نزاع و درگیری مسائلی چون پرداختن به امور منزل، پیروی از قوانین خانه، لباس پوشیدن، نحوه آرایش مو، قرار ملاقات با دوستان و غیره را حل و فصل کنند. به این ترتیب نوجوانان نیز با رغبت بیشتری با والدین همکاری و از قوانین پیروی میکنند. تفاهمی که به دنبال مذاکره به دست میآید یک تفاهم واقعی است.
دلیل اصلی اکثر مشاجراتی که بین والدین و فرزندان نوجوانشان رخ میدهد از این قرار است: چه کسی قوانین مربوط به رابطه بین والدین و فرزندان را تعیین میکند؟
نوجوانان دیگر حاضر نیستند رابطهای را بپذیرند که در آن والدین زمام کلیه امور را در دست دارند. آنها دیگر نمیتوانند «چون من میگویم» از دستورات والدینشان اطاعت کنند. در عوض صرف انرژی برای جدال بر سر موضوعی چون «چه کسی رئیس است»، بهتر است انرژی خود را به شکل دیگری مصرف کنیم و فرزند نوجوانمان را در روند تصمیمگیریها دخالت دهیم.
اصول مذاکره با فرزندان بسیار ساده است. هر دو طرف به بیان مواضعشان میپردازند و سپس به یک مصالحه و تفاهم میرسند. متأسفانه این روند گهگاه به جدال منتهی میشود. مطمئنترین راه برای به بحث و جدل کشیدن یک مذاکره درک نکردن موقعیت طرف مقابل است.
گفتن جملهای چون: «بله، ولی...» به خوبی این کار را انجام میدهد.
-«میتوانی به جشن تولد بروی اما باید ساعت یازده خانه باشی.»
-«اما مهمانی تا ساعت یک نیمهشب ادامه دارد.»
-«بله ولی من نمیخواهم تو تا نیمهشب بیرون باشی.»
مهارت «گوش دادن مسئولانه» پادتن بسیار موثری در برابر سه عامل مهم نارضایتی نوجوانان از والدینشان است:
- والدین به حرفهای آنها گوش نمیکنند.
- والدین به نوجوانانشان احترام نمیگذارند.
- والدین منصف نیستند.
آنچه که فهم این سه عامل نارضایتی را بیش از پیش قابل درک مینماید درک این واقعیت است که نوجوانان میخواهند رفته رفته خود مسئولیت امور مربوط به خود را در دست بگیرند در حالی که والدینشان همچنان سعی در امر و نهی کردن به آنان دارند.
والدین میتوانند با تکیه برمسائلی چون انصاف و احترام به احساسات نوجوانانشان احترام بگذارند.
-«میتوانی به جشن تولد بروی اما باید ساعت یازده و نیم خانه باشی.»
+«اما مهمانی تا ساعت یک نیمه شب ادامه دارد!»
-«فکر میکنی انصاف نیست که قبل از بقیه بچهها به خانه بیایی؟»
+«بله انصاف نیست.»
-«حالا اگه من به تو اجازه بدهم که کمی بعد از ساعت یازده و نیم به خانه بیایی تو چه ساعتی را پیشنهاد میکنی؟»
+«ساعت یک چهطوره؟»
-«نه دیگه حالا تو منصف نیستی. من دارم سعی میکنم با هم به یک توافق برسیم اما تو اصلا تمایلی به این کار نشان نمیدهی.»
+«خیلی خُب ساعت دوازده خوبه؟»
نوجوانان به انصاف احترام میگذارند به خصوص وقتی دوجانبه باشد.
نکته: این جملات سرآغاز یک گفتوگوی حقیقی هستند. وقتی با استفاده از مهارت «گوش دادن مسئولانه» فرزند نوجوان خود را تشویق به گلایه کردن میکنید از او انتظار نداشته باشید که فوری از شما تشکر کند. نشانه اصلی اینکه راه مذاکره باز است همین است که فرزند نوجوان شما به شما اعتماد کرده و درخصوص عدم توجه شما به مسائلی چون عدالت و احترام، به شما اعتراض میکند.
به لطف مهارت «گوش دادن مسئولانه» والدین میتوانند با سؤال کردن در مورد احساسات فرزند نوجوانشان و همچنین با جدی گرفتن آنها احترام خود را به فرزندانشان نشان دهند. در مطالعهای مربوط به آنچه که دختران نوجوان در این باره از مادرشان انتظار دارند، یکی از استادان دانشگاه هاروارد، پروفسور کارول گیلیگان دریافت که دختران نوجوان از مادرانشان انتظار دارند که به عقاید و سخنان آنها گوش فرا دهند و عقاید خود را بیان کنند. در چنین حالتی رابطه بین مادر و فرزند به یک رابطه متقابل بیان و تبادل احساسات تبدیل میگردد. در چنین حالتی دختر که وضعیت بیان عقاید خود را یافته است ترجیح میدهد که بیشتر و بیشتر به عقاید و پیشنهادات مادرش گوش دهد.
اگرچه برخی دختران بر این باورند که مادرانی مستبد دارند برخی دیگر معتقدند که خود نیز چندان منعطف نبودهاند: «ما نمیخواهیم این حقیقت را بپذیریم که حق با طرف مقابل است. من میروم. ممکن است حق با او باشد و ممکن است بدانم که حق با اوست. اما هیچوقت مقر نمیآیم.»
در حقیقت مهارت «گوش دادن مسئولانه» سعی در فائق آمدن بر همین آمادگی فرزندان برای مقابله با سلطه والدین را دارد.
نوجوانان در خصوص توافقاتی که خود در شکلگیری آن سهیم بودهاند بیشتر احساس تعهد میکنند. آنها به بیان عقاید خود میپردازند و والدینشان نیز نظرات خود را بیان میکنند. در این بین هر دو طرف سعی میکنند به یک توافق کلی دست یابند اما آنچه که در گفتار آسان به نظر میرسد در عمل چندان هم آسان نخواهد بود.
چنانچه فرزندان دریابند که والدینشان چندان علاقهای برای رسیدن به یک توافق ندارند خیلی زود متوجه میشوند که این «مذاکرات» یک حیله است. ترفندی جدید از جانب والدین برای تحمیل عقایدشان به آنها.
«اگر تکالیف روز دوشنبهات را انجام ندهی نمیگذارم یکشنبه بعدازظهر به سینما بروی.»
این دیگر یک قرارداد نیست. هیچ مذاکرهای هم صورت نگرفته است.
«به عقیده تو اگر بخواهی به سینما بروی کارهای مدرسهات را کی باید تمام کنی؟»
«تکالیفم را وقتی خانه آمدم انجام میدهم.»
«وقتی به خانه برسی که وقت شام است.»
«خب، سعی میکنم تکالیفم را پیش از رفتن به سینما تمام کنم حالا میتوانم بروم؟»
چرا برای رسیدن به یک چنین راهحل ساده و واضحی باید اینقدر به خود زحمت بدهیم؟ خب برای اینکه این تنها راه کنار آمدن با نوجوانان است. اگر والدین خواستههای خود را به فرزندشان تحمیل کنند آنها احساس ناخوشایندی خواهند داشت و هیچ انگیزهای برای انجام دادن آن نخواهند داشت.
اما حتی اگر والدین هم با اعتقاد به کارآیی این روش به مذاکره روی آورند، با غلیان احساسات همه رشتهها پنبه میشود.
وقتی پای احساسات به میان میآید مشکل بتوان یک مذاکره سازنده را پیش برد. وقتی یک مذاکره به مشاجره تبدیل میشود، والدین باید از خیر متقاعد ساختن فرزندشان بگذرند و فقط گوش کنند. چنانچه باز هم ادامه گفتوگو غیرممکن بود، صحبت را قطع و به وقت دیگری موکول کنید.