آزاد گذاشتن و کنترل کردن نوجوان (قسمت اول)

مقاله چاپ شده در هفته نامه سلامت

اصل «آزاد گذاشتن و کنترل کردن» خود به خوبی‌ بیانگر مشکلات والدینی‌ است که فرزندانشان به سن بلوغ رسیده‌اند.

والدین باید بپذیرند که در زندگی‌ فرزندان نوجوانشان چیزهایی‌ وجود دارد که آن‌ها به عنوان والدین نمی‌‌توانند کنترلی‌ بر آن‌ها داشته باشند. اکثر قریب به اتفاق مواردی‌ که در آن نوجوانان اقدام به نوشیدن مشروبات_الکلی‌، کشیدن سیگار، برقراری‌ روابط_جنسی‌ و مصرف مواد مخدر می‌‌کنند، خارج از خانه و دور از چشم پدر و مادر صورت می‌‌گیرد.

والدینی‌ که بیش از حد اقدام به کنترل این موارد می‌‌نمایند اغلب بگومگوهای‌ بسیاری‌ با فرزندانشان دارند و ناخودآگاه آن‌ها را وادار به دروغ گفتن و مخفی‌‌کاری‌ می‌‌کنند.

این اصطلاح «آزاد گذاشتن» به آن مسئله کنترل کردن برمی‌‌گردد و نه بحث مراقبت و اهمیت دادن به فرزندان.

والدینی‌ که از فرزندانشان نمی‌‌پرسند که آن‌ها کجا می‌‌روند، با که می‌‌روند و قصد انجام دادن چه کاری‌ را دارند، این پیام را به فرزندشان منتقل می‌‌کنند که او آزاد است هر چه که می‌‌خواهد انجام دهد یا این‌که آن‌ها اصلاً به او اهمیت نمی‌‌دهند.

آزاد گذاشتن به این معنا نیست که شما به عنوان والدین نباید اهمیتی‌ به فرزندانتان بدهید یا راه برقراری‌ ارتباط با آن‌ها را ببندید، بلکه به این معناست که وقت آن رسیده است اندکی‌ فرزندان نوجوانتان را به حال خود بگذارید، فرزندانی‌ که شاید ده یا دوازده سال کانون زندگی‌ شما بوده‌اند، کودکانی‌ که شما در آغوش می‌‌گرفتید و آن‌ها همه چیز را برایتان تعریف می‌‌کردند، کودکانی‌ که بودن در کنار پدر و مادر را بر همه چیز ترجیح می‌‌دادند.

سرکشی‌ در نوجوانان با دو هدف شکل می‌‌گیرد:

یکی‌ این‌که نوجوانان با مشاجره کردن با پدر و مادر قصد دارند برای‌ خود به عنوان انسان‌هایی‌ مستقل کسب احترام کنند و دیگر این‌که آن‌ها قصد تغییر و تعیین مجدد مرزهای‌ خانواده را دارند.

چنانچه خانواده را نظامی‌ در حال تغییر شکل بدانیم، نوجوانان طلیعه‌داران این نظام متغیر خواهند بود. در تلاش برای‌ رسیدن به خودمختاری‌ و استقلال، نوجوانان تلاش می‌‌کنند وابستگی‌‌های‌ خود به خانواده را کاهش داده و قوانین حاکم بر روابط خود و والدینشان را تغییر دهند.

والدین منطقی‌ هستند. آن‌ها به خوبی‌ نیاز به این تغییر، البته یک تغییر آرام، را درک می‌‌کنند. اما نوجوانان کم‌طاقتند. در یک لحظه منطقی‌ عمل می‌‌کنند، در لحظه دیگر بی‌‌صبر و قرار و عصبی‌ می‌‌شوند. فشار نوجوانان برای‌ رسیدن به استقلال، والدین را مجبور می‌‌سازد از خود مقاومت بیشتری‌ نشان دهند تا بلکه بتوانند هم انسجام خانواده را حفظ کنند و هم قوانین قدیمی‌ را در خانه به اجرا درآورند. در این حالت است که مشاجرات غیرقابل اجتناب می‌‌نماید چرا که والدین سعی‌ در کند ساختن روند این تغییر دارند («ای‌ کاش آن‌ها مسئولیت‌پذیرتر بودند) و نوجوانان در صدد تسریع آن هستند، («ای‌ کاش آن‌ها بیشتر به من اطمینان می‌‌کردند»).

نوجوانان تصور می‌‌کنند برای‌ آنکه واقعیت‌های‌ زندگی‌ خانواده خود را تصحیح کرده، توانایی‌‌های‌ بالقوه خود را کشف کنند و مورد تحسین و احترام دوستان و معلمان خود قرار گیرند، باید به دنبال ماجراجویی‌‌های‌ مختلف بروند و با واقعیت‌های‌ بزرگتری‌ آشنا شوند. عشقِ والدین به فرزندان باید چنان به آن‌ها احساس امنیت و آرامش بدهد که هیچ‌گاه لازم نباشد آن‌ها یا برای‌ خشنود ساختن والدین خود هر کاری‌ که آن‌ها می‌‌گویند انجام دهند یا برای‌ مقابله با آن‌ها کاملاً برعکس خواسته‌هایشان عمل کنند.

کودکان پیش از رسیدن به سن نوجوانی‌ و بلوغ از والدین خود بت می‌‌سازند و زمانی‌ احساس قدرت می‌‌کنند که در کنار آن‌ها باشند. نوجوانان والدینشان را نفی‌ و انکار می‌‌کنند ، یا حداقل تلاش می‌‌کنند تعهدات خود در مقابل آن‌ها را نفی‌ کنند و تلاش می‌‌کنند با دوری‌ از والدین خود قدرت و توانایی‌‌ها را در خود بیابند.

آن‌ها زمانی‌ اعتماد به نفس خود را به دست می‌‌آورند که به خود ثابت کنند آن‌قدر توانایی‌ دارند که نیازی‌ به راهنمایی‌‌های‌ والدینشان نداشته باشند. «مامان، خواهش می‌‌کنم. خودم می‌‌توانم این کار را انجام بدهم!»

تغییر ناگهانی‌ احساس نوجوانان به والدینشان، مؤید این مطلب است که چطور در رابطه‌ای‌ که زمانی‌ نیاز به صحبت و نزدیکی‌ فراوان داشت، اکنون نیاز به خلق یک فاصله است. همین عقب‌نشینی‌ عاطفی‌ ــ نفی‌ والدین ــ نوعی‌ خلأ در زندگی‌ نوجوان به وجود می‌‌آورد که درد و ناراحتی‌ فراوانی‌ به همراه دارد.

این نیازهای‌ ضد و نقیض نوجوانان به دوری‌ جستن و در عین حال صمیمیت، در تغییر ناگهانی‌ و غیرقابل پیش‌بینی‌ِ عقب‌نشینی‌ عاطفی‌ به عطش عاطفی‌ منعکس می‌‌شود. همان نوجوانانی‌ که در اوج ناامیدی‌ والدینشان را نفی‌ می‌‌کنند همچنان به آن‌ها نیاز دارند. در یک لحظه مصمم به انجام دادن کارها به روش خودشان هستند و در لحظه دیگر تردید و شک به سراغشان می‌‌آید. «مامان: من چی‌ بپوشم؟» و اینجا نیاز به هم دردی والدین دارند.

دکتر مهدی قاسمی

نویسنده: دکتر مهدی قاسمی

روانپزشک و رواندرمانگر

مشاهده سایر مطالب دکتر مهدی قاسمی
نظرات کاربران
 
 
   
دکتر مهدی قاسمی

دکتر مهدی قاسمی

دکتر مهدی قاسمی روانپزشک و رواندرمانگر تحلیلی