درک کردن احساسات

 

درک کردن احساسات

وقتی‌ درباره درک کردن احساسات حرف می‌‌زنیم، بعضیها ممکن است مات و مبهوت شوند. می‌‌پرسند «چه مطلبی‌ را باید فهمید؟ من می‌‌دانم چه موقع احساس خوبی‌ دارم و چه موقع احساس بد. موضوع پیچیده‌ای‌ در کار نیست

اگر می‌‌شد بگوییم احساسات در یک زمان خوب و در زمان دیگری‌ بد هستند حرف این اشخاص درست بود. جایی‌ برای‌ فهمیدن وجود نداشت. اما همان‌طور که حتما تجربه کرده اید احساسات فعلی‌ ما با سابقه‌ای‌ از احساسات در رابطه هستند. سابقه‌ای‌ که در دوران کودکی‌ شکل می‌‌گیرد و به زمان حاضر امتداد پیدا می‌‌کند.

این نکته را به‌خاطر بسپارید
در مواقعی‌ هراس، احساس گناه، و رنجشی‌ که کودک احساس می‌‌کند به‌قدری‌ شدید و کلافه‌کننده است که کودک برای‌ بقای‌ خود آن بخشهایی‌ از خود را که می‌‌تواند احساس کند از خود می‌‌زداید. این یک مکانیزم دفاعی‌ است. برای‌ این‌که کودک بقا پیدا کند و برای‌ این‌که به عملکردش ادامه دهد، از احساسات و دانش درونی‌ خود فرار می‌‌کند. کودک منکر کودک درون خود می‌‌شود و آن را دفن می‌‌کند.

بنابراین، گرچه کودک سعی‌ می‌‌کند از احساساتش فرار کند و این احساسات را سرکوب کند و دفع نماید، این احساسات باقی‌ می‌‌مانند. به هر صورت انسان موجودی‌ عاطفی‌ و احساسی‌ است. ما در ضمن موجوداتی‌ منطقی‌ هستیم.

پس احساساتی‌ که در کودکی‌ شکل می‌‌گیرند منجمد می‌‌شوند و به زمان اکنون کشیده می‌‌شوند. این درست است که می‌‌دانیم چه زمانی‌ احساس خوب و چه زمانی‌ احساس بد داریم، اما در ضمن حقیقت دارد که ما منکر بسیاری‌ از احساسات خود می‌‌شویم زیرا:

از آنها می‌‌ترسیم.
از آنها خجالت می‌‌کشیم.
فکر می‌‌کنیم بد هستند.
فکر می‌‌کنیم غیرطبیعی‌ هستند.

به مفهومی‌ دیگر احساس نکردن یعنی‌ به لحاظ احساسی‌ خرفت بودن که سبب می‌‌شود از دنیا و از سایر انسان‌ها برداشتی‌ نامتعادل داشته باشیم. کسی‌ که سعی‌ می‌‌کند احساسات خود را سرکوب و کنترل کند، نمی‌‌تواند با دیگران #ارتباط برقرار کند.

در تماس بودن
روان درمانگرها بر اهمیت در تماس بودن با احساسات خود تأکید فراوان دارند. اما در تماس بودن چه معنا و مفهومی‌ دارد؟

قبل از هر چیز، در تماس بودن به معنای‌ آگاهی‌ از این مطلب است که ما احساساتی‌ داریم و از زندگی‌ عاطفی‌ و احساسی‌ خود باخبریم. بدین معناست که زندگی‌ احساسی‌ و عاطفی‌ خود را به عنوان جنبه‌ای‌ طبیعی‌ از خود بپذیریم، نه چیزی‌ که از آن بترسیم.

وقتی‌ با احساسات خود در تماس نباشیم، انگار که در خواب راه می‌‌رویم. زندگی‌ را در خلسه پشت‌سر می‌‌گذاریم. اینگونه از احساسات خود کلافه می‌‌شویم و تحت تأثیر احساسات دیگران قرار می‌‌گیریم.

درک کردن زبان احساسات یکی‌ از کلیدهای‌ رسیدن به تسلط بر خویشتن است.

دکتر مهدی قاسمی

نویسنده: دکتر مهدی قاسمی

روانپزشک و رواندرمانگر

مشاهده سایر مطالب دکتر مهدی قاسمی
نظرات کاربران
دکتر مهدی قاسمی

دکتر مهدی قاسمی

دکتر مهدی قاسمی روانپزشک و رواندرمانگر تحلیلی